
صبح که از خواب بيدار شدم اولين چيزی که به ذهنم رسيد اين بود كه امروز بچه ها راهی رشت هستند برای برگزاری کارگاه. با خودم گفتم صبحانه ام را که خوردم برای آخرين بار بهشون زنگ می زنم که مطمئن بشم همه به موقع سر قرارشون رسيده باشند. ولي هنوز صبحانه ام تمام نشده بود که تلفن زنگ زد:
ــ «زهره اسد پور را وزارت اطلاعات رشت احضار كرده و الان رفته برای بازجويی» يكه خوردم. باورم نمی شد، آخر براي چي؟ حالا چكار بايد بكنيم؟ خيلی سخت بود که فکر کنم کارگاه رشت پس از آن همه دوندگي و قول و قرار، برگزار نمی شود. مدت ها بود که بچه های رشت براي همكاري با كمپين اعلام آمادگي کرده بودند و من نتوانسته بودم هماهنگ کنم و حالا بعد از مدتها با کمک زهره اسدپور توانسته بوديم دو گروهی را که در رشت بودند با هم ادغام کنيم و يک کارگاه برای 30 نفر ترتيب بدهيم. و حالا زهره نبود، چرا؟ به چه جرمی؟ هيچ چيز معلوم نبود. ذهنم كار نميكرد. يعني نمی دانستم چه کار کنم فقط می خواستم هر چه سريعتر به طرف رشت راه بيافتم ولی قبل از رفتن نظر زهره برام مهم بود . فکر اينکه زهره هم ممكن است بترسد، کلافه ام کرده بود چون زهره را آنقدرها نمی شناختم برای همين نمی دانستم چه عکس العملی نشان می دهد....
بالاخره زهره به تلفنش جواب داد. خوشبختانه حالش خوب بود و برخلاف تصورم روحيه اش فوق العاده بود. توضيح داد كه از او خواستهاند جلسه فردا را برگزار نکند و وقتی زهره مقاومت کرده، شروع به تهديد و ترساندنش کرده بودند که: نمی ترسی اگه حزب اللهی ها بريزن تو خونه ات بگن دختر و پسر دارين چه کار می کنين؟ و بعد اگه درگيری پيش بياد چه کار می کنی؟ و...
براستی، شما مسئولان جان و امنيت شهروندان در اين مواقع چه کار می کنيد ؟ اگر يه مشت آدم بريزند توی خونه ای که يه عده دختر جوان نشسته اند و دارند کتاب بدبختی هاي خود را ورق می زنند، واقعا چه کار می کنيد؟
فکر کنم اين که شما چه می کنيد مهمتر باشد تا اين که ما چه می کنيم. مگر شما نبايد مسوول حفظ امنيت مردم باشيد؟
ظاهرا شما هم کاری از دستتان بر نمی آيد برای همين از قبل به ما اطلاع می دهيد که خودمان مواظب باشيم؟ يا شايد استدلالتان اين است که : خود زن ها مقصرند و حق شان است!! همانگونه که شما همه خشونت هاي انجام شده در ميدان هفت تير را توجيه کرديد و خود زناني كه فقط براي حق و حقوق شان آمده بودند تا حرف شان را به گوش مردم برسانند، مقصر شناختید.
آری ما مقصريم برای آن که مادريم و مادر بودن را تنها وظيفه ما مي دانيد اما هيچ حقی بر فرزندانمان نداريم ، ما مقصريم چرا که ناقص العقل ايم و نصف يک «انسان» حق داريم و لابد چون حق انتخاب نداريم همه تقصير ها به گردن ماست، ولي شما آقايان حق داريد .برای همين می توانيد بترسانيد، تهديد کنيد و خط ونشان بكشيد!
مثل همه کارگاه های ديگر، کارگاه رشت هم به خوبي برگزار شد و هيچ اتفاقی نيافتاد. اين دفعه در جمع صميمي بچه های رشت بوديم و با هم تاريخ تبعيض هايی را که برما زنان روا شده ورق زديم.
تمام طول کارگاه منتظر حزب اللهی ها بودم اگر می آمدند البته قانونی نبود و برای کسانی که مدعی قانونند سخت است قانون شکنی کنند. چرا پس زهره را تهديد کردند؟ جوری با او حرف زدند که بترسد و ديگران را هم او بترساند!
به راستي چرا از جمع شدن ما زنان می ترسيد؟ حرف هايمان سخت و پيچيده نيست و نشست هايمان چيزی ندارد که شما را بترساند، می توانيد امتحان کنيد تشريف بياوريد و همراه ما در کارگاه بنشينيد اگر دلتان از سنگ نباشد حتما متاثر می شويد و بيانيه كمپين يك ميليون امضاء را داوطلبانه امضا می کنيد . تمام تلاش مان اين است که فرياد بزنيم که انسانيم « نيمه انسان نيستيم» همين!
چرا فکر می کنيد با ترساندن ما همه چيز تمام می شود ؟ ما زنانی که همه عمرمان زير سايه اين نظام مرد سالار در ترس و تحقير سپري شده... همين كافي نيست؟!
اگر كافي نيست، پس صبوری می کنيم چون يك عمر تحمل اين تبعيض ها واقعا صبورمان کرده و مقاومت، ميوه همين تبعيضاتی است که بر ما اعمال شده است.
آيا مي توانيد تصور کنيد « اگه يه مشت آدم بريزن تو خونه و کارگاه را به هم بزنن» تحمل اش خيلی راحت تر است از تحمل زندگی زنی است که زير بار تحقير و تبعيض هر روز می ميرد و زنده می شود!
برای همين است که با همه ترسی که بر دلمان افکنده ايد کارگاه ها را به طور منظم برگزار می کنيم چرا که معتقديم کارمان غير قانونی نيست ، مطالباتمان بر حق است و اين حق ماست که برای رسيدن به خواسته هايمان تلاش کنيم...
و حالا هم داريم می رويم مشهد کارگاه برگزار کنيم.
No comments:
Post a Comment