Tuesday, March 27, 2007

امضایی که گرفته نشد/المیرا علی حسینی













امروز اولین روزی بود که می اومدخونه ما.باز هم نزدیک عیده ومامان آروم وقرارنداره.باید همه تخت خواب ها و یخچال و تلویزیون و کمد و خلاصه هر چیزی تو خونه است بکشه کنار و زیرش رو تمیز کنه.انگار اگه خونه تکونی نکنه عید نمیشه و بهار نمی یاد.خلاصه کله سحر با صدای معترضانه غریبه ای از خواب پاشدم که می گفت تو خونه ای که مرد توشه کار نمی کنم .جفت پاهاشم کرده بود تو یه کفش که باید این آقا بره بیرون.خلاصه داداشی بدبخت رو با هزار تا التماس کردیم تو یه اتاق ودر رو روش بستیم و به خانوم اطمینان دادیم که در سوراخ کلید نداره تا از تو سوراخ نگاه کنه.بلاخره کله ای تکون داد و راضی شد.تازه شروع کرده بودیم که عین همه اون های دیگه که یه گوش بیکار پیدا می کنند شروع کرد دردودل و.... می گفت یه دختر 7 ساله داره و معلم ریاضی دوم راهنماییه.می گفت تا حالا تو همه ارگان ها کار کرده.از سپاه تا منکرات.می گفت کلی تو جامعه بوده و همه چیز رو از نزدیک حس کرده.پرسیدم شوهرت چی کارس؟ گفت 6 ساله طلاق گرفته و دخترشو تنهایی بزرگ می کنه و پدرومادرش هم نمی دونن که تو خونه ها کار می کنه.
گفت اگه شوهرش معتاد یا بیکار بود یاکتکش میزد طلاق نمی گرفت.ولی چون شوهرش فساد اخلاقی داشته و... مجبورشده طلاق بگیره.حرفش که تموم شد من عین آتیش گرفته ها شروع کردم .از قانون که پشتیبان ظلم و تبعیض است .از نابرابری وستم.فکر می کردم الان تاییدم می کنه و....
ولی با کمال تعجب گفت: آخه ما زن ها احساساتی هستیم واین قوانین رو هم خدا گفته و اگر ما هم دلیلش رو نفهمیم ولی حتما یه دلیلی داشته که خدا این حکم را گذاشته.خلاصه که آتش بحث داغ داغ شدو من هرچی از نوگرایی درفقه و حکم اولیه و ثانویه بلد بودم گفتم.دلم براش سوخت وقتی از رنج هاش گفت .وقتی از این گفت که برای عمل سزارین دخترش که ناگهان فهمیدن به صورت طبیعی به دنیا نمی آد ساعت ها درد کشیده چون شوهرش تهران نبوده تا بیاد اجازه بده به بیمارستان.وقتی با چشم های متعجب من روبه رو شد گفت خوب ما زن ها احساساتی هستیم شاید تصمیم ما بر اساس احساس باشد و بعد باز هم تلاش مذبوحانه من برای تغییر دادن نظرش . گفتم چرا باید مرد چند تا زن داشته باشه؟ گفت شاید چون می تونه پول همشون رو بده وزندگی همشون را تامین کنه.
خلاصه تا شب کلی بحث کردیم و من همه تلاشم رو کردم واز هر راهی که می تونستم وارد شدم تا بهش کمک کنم.آخر سر انگار که راضی شده باشه سر تکون دادومن خوشحال و خندون یه فرم کمپین و یه دفترچه گذاشتم کنار لباساش تا کارش که تموم شد امضاش کنه و خداحافظی کردم و رفتم بیرون.وقتی برگشتم رفته بود. دفترچه را برده بود ولی ازامضا خبری نبود .به مامانم گفته بود: خانوم دخترتون وارد گروه های خطرناکی شده بیش تر مواظبش باشید. دختره و جوون و احساساتی.
و من به احساساتی بودن فکر کردم.وبه خیلی چیزهای دیگر .به این که چه جوری می شه به این آدم ها نزدیک شد .چه جوری می شه به اون ها گفت که دراشتباهندوچه جوری می شه بهشون کمک کرد. چه جوری ... چه جوری می شه این جوری به چیزی معتقد بود؟؟؟؟؟؟؟؟ این نحوه ایمان حقیقتا چه جایگاهی داره؟؟چند درصد افراد جامعه این جوری فکر می کنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ (این رو در نظر بگیرید که این آدم خودش ظلم موجود درقوانین را چشیده) چه جوری....
شما چی فکر می کنید؟؟؟؟؟

Sunday, March 25, 2007

كجا رو بايد امضا كنم ؟ / مهتاب مقیمی










صبح است و پاساژ خلوت، بوتيكي را انتخاب مي كنم كه فروشنده اش خانم جوانيست، سرش هم خلوت. سر صحبت را باز مي كنم. از قوانين مي گويم و از تبعييضاتش. فقط لبخند مي زند. در حين صحبتمان دختر جوان ديگري سر مي رسد كه گويا فروشنده ي مغازه ي ديگريست. موضوع بحث را كه مي فهمد از مغازه بيرون مي رود و با چند نفر ديگر بر مي گردد. سوال مي كنند، صحبت مي كنند و اعتراض! كمي بعد هر كدام پيش مي آيند تا برگه را امضا كنند. امضا مي كنند و هر كدام به شكلي براي كمپين ارزوي موفقيت مي كنند. مي روند. من مي مانم و دختري كه در مغازه اش هستم. لبخند بزرگي بر روي لب دارم و سر خوش از امضاهايي كه گرفته ام ولي ...
دختر فروشنده را كه مي بينم قلبم منجمد مي شود. اشك مي ريزد. آرام وبي صدا. لب مي گشايد و مي گويد كه ليسانس حقوق دارد و چند ساليست ازدواج كرده. بوتيك مغازه ي شوهرش است و شوهرش دست بزن دارد... امضا نمي كند. مي ترسد باد به گوش شوهرش برساند. نمي خواهد امشب هم مثل هر شب كتك سر سفره اش باشد. پدر و مادرش معلم اند ولي معتقدند با لباس عروس مي روي و با كفن مي آيي ...
چه كاري از من ساخته ست؟ دفترچه اي به او مي دهم و تاكيد مي كنم كه در دفترچه آدرس مراكز مشاوره وجود دارد. اگر خواست و توانست سري بزند...
دلم مي خواست ديدنش رويايي بود ولي افسوس...
***
راهي شمال هستيم. من، شوهر و دخترم. سه نفري عقب ماشين نشسته ايم و منتظر تا كسي هم پيدا شود صندلي جلو سوار شود و تا شمال همسفرمان باشد. بعد از مدتي انتظار دختر جواني همسفر ما مي شود و پيش به سوي سبزي هاي بي نظير و درياي بي بديل...
من به همسر و دخترم مشغولم ولي دختر همسفر ما كاملن كلافه ست. گويا حوصله اش سر رفته و باري منه منتظر چه چيز بهتر از اين. دفترچه اي در مي اورم. به سويش دراز مي كنم. با تعجب نگاهم مي كند. چشمكي مي زنم و مي گويم بخون. دفترچه را از من مي گيرد و شروع مي كند.
همسرم ابرو هايش را بالا مي اندازد و از خداوند طلب صبر مي كند. مي خندم. آرام مي گويد: «به مردم رحم كن عزيزم، تو ماشين كه نمي شه چيزي خوند.» و من فقط مي خندم. مي گويد: «مي خوام امضام رو پس بگيرم كه بتونم ممنوع الكار كنمت!» با هم مي خنديم. دخترم را مي بوسد و من فكر مي كنم به راستي اگر همسرم منصف، با وجدان و آزاد انديش نبود من زندگيم را باخته بودم... در افكارم غوطه ورم كه با صداي دختر جوان به خودم مي آيم و جمله اي را مي شنوم كه مدتيست برايم زيبا ترين جمله ي دنيا شده است: «كجا رو بايد امضا كنم ؟»

هم زبانی کافی نیست، باید هم دل شویم/نازلی فرخی






هنوز راهی طولانی در پیش داریم
با گذشت بیش از 6 ماه از شروع کمپين يک ميليون امضا و تلاش بی وقفه و خالصانه ی اعضاء و فعالان، بسياری از اهداف اولیه ی آن تحقق يافته است. اما هنوز برخی اعتقاد دارند که تا تحقق کامل اهداف کمپین، راهی طولانی در پيش است. در طول اين ماه ها، روز به روز نيروهای جديد و تازه نفس، داوطلب فعاليت در کمپين شده اند. افراد جدید طبيعتا به همراه خود فکر و انديشه های جديدی به ارمغان آورده و می آورند و اهداف تازه ای خلق می کنند (اين سیال بودن، در واقع يکی از زيبايی های کمپين نسبت به ساير فعاليت های اجتماعی است).
البته در خلال این سیر متحول و پر نشاط، انتقاداتی هم به کمپين وارد می شود که در اين نوشته تلاش می کنم به برخی نيازها و اهداف جديد و انتقادهای مطرح شده اشاره کنم.
آگاهی حقوقی ناتمام می ماند
يکی از اهداف مهم کمپين که در جزوه آموزشی چهره به چهره و آموزش گروهی بر آن تاکید شده، گفتگوی رو در رو با شهروندان، آموختن از آنان و شنيدن مشکلات و درد های آنها و نیز آگاهی دادن درباره تاثیر قوانين تبعيض آميز و نابرابری های حقوقی است که شمار زيادی از زنان با تبعات تلخ این نابرابری ها دست و پنجه نرم می کنند.
تجربه ی ماه ها جمع آوری امضاء و گفتگو با گروهای مختلف زنان و مردان، من و بسياری از دوستانم را متوجه اين امر کرده است که بحث و آموزش درباره ی موارد متعدد نقض حقوق زنان (که تعداد آنها هم بسيار زياد است) در عرض 30 دقيقه، امری مشکل و تا حدی غير ممکن است. در کارگاه های آموزشی کمپین که به داوطلبان نزديک به 3 ساعت آموزش حقوقی می دهیم، باز هم شاهد آن هستیم که پرسش های بی شماری داوطلبان را با خود درگیر می کند، حال چطور می توان انتظار داشت در عرض حداکثر 30 دقيقه بتوانيم اين اطلاعات را (در حالی که انتقال دهنده های آن ها نیز متخصصان حقوقی نيستند) به نحو کامل و شایسته به فردی دیگر انتقال دهيم؟
در واقع ما با اين روش تنها کاری که می توانيم انجام دهیم اين است که گروهی از زنان و مردان را نسبت به وجود اين قوانين مطلع کنيم و جرقه اولیه را در ذهن آنها ايجاد نمائيم. و سپس امیدوار باشیم که اگر کسی به این مسائل حساس شود خود وظیفه ی دانستن بیشتر در این موارد قانونی را برعهده گیرد. در واقع می خواهم بگویم که با توجه به محدودیت زمانی در گفتگوهای چهره به چهره، يکی از مهمترين اهداف کمپين یعنی آموزش حقوقی، ناتمام رها می شود و بار مسئو ليت و اتمام کار بر عهده اکثريتی می افتد که بيش از شنيدن مسائل حقوقی از زبان داوطلبان نسبت به آن کم توجه و يا بی توجه بودند (تضمینی هم وجود ندارد که اکثر آنان پس از این گفتگوها به این مباحث علاقه مند شوند و آن را دنبال کنند). از این رو کمپين با توجه به این مسئله هرگز نخواهد توانست نسبت به میزان عمق و گستردگی آگاهی حقوقی در سطح افکار عمومی جامعه قاطعانه اظهار نظر کند.
درست است که برای حل کامل اين مشکل، کاری از دست فعالان زحمتکش کمپين بر نمی آيد . اما راهکاری که شايد بتواند به کمرنگ ساختن اين مشکل ما را یاری رساند٬ اين است که به برگزاری جلسات و سمينارهای حقوقی با حضور کارشناسان و صاحب نظران توجه و سرمايه گذاری بيشتری معطوف داريم. تا به حال اين گونه سمينارها با پيگيری مستمر فعالين کمپين در چند دانشگاه و مراکز ديگر برگزار شده است٬ اما بايد تلاش کنيم که چنین سمینارهایی را در تمامی دانشگاهها (يا حداقل آنهايی که تشکل های دانشجويایی اش به کمپين پيوسته اند) برگزار کنيم.
از طرفی ما می توانیم با برگزاری تئاتر های خيابانی، جلسات بحث و... در ساير نقاط شهر به گسترش اين هدف کمک کنيم (اين امر البته مستلزم آن است که حساسيت حکومت را بشناسيم، ميزان هزينه هایی که باید بپردازیم را مشخص کنیم، و بالاخره پیش از آغاز هر فاز جدید، مسیرهای پيشروی کمپين را در مسیرهای جدید از قبل تعیین کنيم).
پیوند عمیق تر داوطلبان جدید با اعضای قدیمی تر
مشکل ديگری که کمپين با آن مواجه است؛ کثرت داوطلبانی است که به کمپين می پيوندند٬ کارگاه های آموزشی را می گذرانند اما پس از جمع آوری امضا عملاً غير فعال می شوند، یا ارتباطشان با کمپين و ديگر اعضا به حداقل می رسد. البته اين مشکل با ايجاد کميته پيگيری و تماس مستمر با اين افراد تا حدودی حل شده و اين داوطلبان به مشارکت بيشتر در کمپين تشويق شده اند. اما همانطور که می دانيم آنچه که باعث استمرار هر حرکت و تداوم آن می شود، دوستی و همدلی ميان فعالان و تلاشگران آن حرکت است . پس یکی از راه های حل این مشکل شاید این باشد که ما داوطلبان و فعالان کمپين با برگزاری نشست ها و جلسات پيگيری مداوم و آگاهی از تجربيات و ايده های ديگر داوطلبان از نزديک ٬ در راه ایجاد دوستی های بیشتر گام برداریم.
راه دیگری که باعث همدلی و همیاری بیشتر میان داوطلبان می شود روش جمع آوری امضا به صورت گروهی است ٬ که از يک سو ميزان خطرات احتمالی برای جمع کنندگان امضا را کاهش می دهد و از سوی ديگر باعث انتقال تجربيات و دانسته های اعضا به يکديگر و آشنايی داوطلبان و استحکام دوستی ميان آنها (در یک عمل هماهنگ جمعی) می شود.
اما اينجا لازم می دانم نکته ای را اشاره کنم، اگر دوستانی که سابقه بيشتری در جنبش زنان دارند تا آنجا که امکان دارد در اين جلسات پيگيری یا هنگام جمع آوری امضاهای گروهی شرکت کنند و تجربيات و دانسته های خود را در اختيار تازه واردان قرار دهند٬ می توانند با نيروهای فعال و پر شوری که قصد فعالیت بیشتر در جنبش زنان را دارند٬ آشنا شوند و آن ها را به مشارکت بيشتر دعوت کنند. همچنين با اين کار، نیروهای تازه نفس و کسانی که آشنايی کمتری با جنبش زنان و سابقه اش دارند متوجه می شوند که اين حرکت ها متولی خاصی ندارد و متعلق به همه زنان ايران است.
در تحکیم دوستی و محبت میان فعالان کمپین، راه دیگری که به نظرم می رسد برقراری و گسترش تورهای مسافرتی و برگزاری "گل گشت" های دسته جمعی است. این گل گشت ها چند ویژگی دارد که مهم ترین آن، همکاری و نزدیکی بیشتر گروهی در ساعت های متوالی است که این کار می تواند باعث آشنایی بیشتر اعضا با یکدیگر و نیز افزایش روحیه همکاری و مساعدت بین اعضا شود.
اهمیت توانمندسازی اعضای جدید
توانمند سازی زنان يکی ديگر از مهمترين اهدافی است که در جزوه آموزشی کمپین بر آن تاکيد شده. با نگاهی گذرا به سايت اصلی کمپين متوجه می شويم که اکثر کسانی که نام شان به عنوان نويسنده مقاله و يا به عنوان مکتوب کردن تجربه ای (در بخش کوچه به کوچه) به چشم می خورد کسانی هستند که قبلا به نحوی دست به قلم بوده اند ( چه در روزنامه ها، مجلات، سايتهای اينترنتی و يا وبلاگهای شخصی).
تمرکز ناخواسته بر نام های خاص در کنار عدم اعتماد به نفسی که در بسياری از زنان وجود دارد باعث شده که خيلی ها که فکر و ايده و تجربه ای برای نوشتن دارند از نوشتن امتناع کنند. از سوی دیگر از آن جایی که سايـت کمپين تنها مرجع رسمی کمپين است٬ عده ای بر اين عقيده اند که مقالات ارائه شده در آن بايد گزينش شوند و از سطح بالايی برخوردار باشند.
برای رفع اين مشکل راهی که به نظر می رسد اين است که اقدام به تاسيس چندين وبلاگ گروهی کنيم و در کارگاه های آموزشی آنها را به داوطلبان معرفی کنيم و از آنها بخواهيم که نوشته ها و نظرات خود را در آن وبلاگ ها قرار دهند. اين وبلاگ ها هم می توانند وظيفه ياهو گروپ کمپين را انجام دهند و ما را از نظرات افرادی که شايد هرگز فرصت صحبت با آنها را پيدا نمی کنيم آگاه می کنند و هم داوطلبان را تشويق می کند که در فضاهايی غير رسمی و خودمانی دست به قلم بشوند و نظرات خود را بيان کنند. دیگر اينکه باعث گسترش کمپين در فضای مجازی و آشنايی بيشتر کاربران اينترنت با اهداف کمپین می شود و اين امر امکان تبادل نظر میان فعالان را هم افزايش می دهد.
کارگاه نوشتن، کارگاهی موفق
تجربه ای که در کمپين با آن مواجه بوديم و بسيار تجربه شيرين و جالبی بود کارگاه آموزشی نوشتن (آموزش نگارش) بود. گسترش اين گونه کارگاه های آموزشی راه موثری در جهت توانمند سازی و ايجاد هم دلی ميان اعضا است و از سوی دیگر به گسترش مکتوبات زنانه در کشور یاری خواهد رساند.
همچنين برگزاری کارگاه های حساسيت جنسيتی، آشنايی با تاريخ و جنبش زنان در ايران و کارگاه هایی از این دست که تاکنون در کمپین به صورت پراکنده پیگری شده در جهت توانمند سازی داوطلبان و تشويق آنها برای حضور مداوم در حرکت جنبش زنان بسيار موثر است.
در ضمن می توان با دعوت و مصاحبه با زنانی که در زندگی خود به صورت مستقيم درگير اثرات مخرب قوانين تبعیض آمیز هستند و يا از آن گذر کرده اند، راه بيان مشکلات را برای زنان در کمپين بگشاييم و از طریق می توانيم به درک بهتر قوانين کمک کنیم.
گسترش جذب داوطلبان جدید
پس از گذشت چند ماه از کمپين طبيعی است که اعضایی که تا امروز به صورت فعالانه در امر جمع آوری امضا تلاش کرده اند خسته شوند، درنتیجه برای مدتی (موقت يا دائمی) در حوزه جمع آوری امضاء غير فعال شوند و يا در کميته های ديگر به فعاليتی غير از جمع اوری امضا مشغول شوند. البته همواره عده ای ديگر داوطلب جمع آوری امضا می شوند. اما از آنجايي که بايد کمپين در کوتاهترين دوره زمانی ممکن (2 سال) خاتمه يابد٬ در نتيجه بايد روز به روز تعداد امضاها سير صعودی طی کنند. بنابراين با توجه به خستگی و ريزش طبيعی نيروها بهتر است تسهيل گران و داوطلبانی که ميان مردم می روند توجه بيشتری به جذب داوطلب نمايند تا اين نقص جبران شود.
از سوی دیگر گسترش سمينارها و همايش ها و جلسات بحث علاوه بر کارکردی که قبلا ذکر شد، در زمینه جذب داوطلبان جدید به کمپین نیز کمک بزرگی خواهد بود.
اما برای گسترش هر چه بیشتر کمپین و رسیدن به اهداف آن می توان طرح های دیگری را در نظر داشت که از جمله می توان به گسترش کارهای تبليغاتی و نمايشی در سطح جامعه اشاره کرد. این چنین اقدامات تبلیغاتی برای کمپین ممکن است تاثیر مستقیمی در تعداد امضاءها یا گسترش آموزش حقوقی نداشته باشد، اما می تواند با جذب نیروهای جدید به کمپین یک میلیون امضاء، به اهداف مهم این کارزار دسته جمعی یاری رساند.

سمیناری در کردستان عراق برای حمایت از کمپین یک میلیون امضاء زنان ایران








روز دوشنبه 5 مارس با شرکت فعالان و سازمانها و انجمنهای زنان در شهر سلیمانیه سمیناری به مناسبت هشتم مارس روز جهانی زن برگزار گردید که هدف از این سمینار پشتیبانی و حمایت سازمانها و انجمنهای زنان کردستان عراق از کمپین یک میلیون امضاء زنان ایران بود. این سمینار که از سوی سازمان حقوق زن کرد، حقوق بشر برگزار گردید به بررسی و تحلیل قوانین ضد زن پرداخت و از همه شرکت کنندگان خواسته شد که حمایت خود را از زنان ایران و کمپین برای تغییر قوانین اعلام کنند.

در این سمینار خانم فریبا محمدی فعال حقوق زنان توضیحاتی در رابطه با کمپین زنان ایران جهت تغییر قوانین مربوط به زنان داد و به بررسی هدف زنان ایران در ارتباط با این کمپین پرداخت و در واقع از زنان کردستان عراق خواست تا هم صدا با زنان ایران برای تغییر قوانین زن ستیز قدم بردارند و آنها در این راه پر تلاطم تنها نگذارند. هم چنین به وضعیت اسفبار زنان در ایران و دستگیریهای اخیر اشاره کرد که چگونه حقوق حقه آنها پایمال می گردد. لازم به ذکر است که در پایان این سمینار بیانیه ای جهت حمایت از کمپین زنان ایران تدوین گردید که قرار است از سوی همه آزادیخواهان و فعالان جنبش زنان امضا شود.



Thursday, March 22, 2007

بیشتر پرسش ها در باره کمپین یک میلیون امضاء بود/خدیجه مقدم


ساعت 8 شب چهارشنبه 16 اسفند بود، از مراسم بزرگداشت روز جهانی زن که کمیسیون جبهه مشارکت ترتیب داده بود برمی گشتم و به شدت نگران تجمع 8 مارس مقابل مجلس بودم. چرا که کمیته هماهنگ کننده را هم دستگیر کرده بودند و در زندان به سر می بردند. موبایلم زنگ زد، از اداره اطلاعات بود، کسی از پشت خط گفت که فردا صبح به آدرسی که می دهد بروم. گفتم: "نمی آیم... اگر احضارم می کنید باید کتبی باشد." دوباره و سه باره زنگ زدند که یک جلسه بحث و گفتگوست و احضار رسمی نیست. آنها حتا گفتند که می توانید نیایید ما نمی خواهیم مسئله قضایی شود...
تا پایان شب فکر کردم ، با همسرم و تعدادی از دوستان هم مشورت کردم، سرانجام فکر کردم بهتر است بعد از تحقیق از درست بودن آدرس و تلفن مورد نظر و اطلاع به خانم عبادی و آقای دادخواه، بروم و خواسته های خودم را به عنوان یک شهروند مطرح کنم. بالاخره رفتم، البته نه ساعت 9 چون مسافر بودم و هزار کار عقب افتاده داشتم. نزدیک ساعت 12 ظهر رسیدم ولی وقتی در بزرگ آهنگی را دیدم ترس برم داشت. برگشتم و به آقای دادخواه تلفن زدم و اطلاع دادم که من در این ساعت دارم وارد این آدرس می شوم. نگهبان در جریان بود و مرا به اتاقی راهنمایی کرد.
سه نفر آمدند. یک نفر در مقابل سه نفر: بحث و گفتگو آغاز شد. در ابتدا خواسته ها و نگرانی هایم را بیان کردم و این که فردا 8 مارس است و گروه هماهنگ کننده مراسم الان در زندان اوین هستند و شما مسئول امنیت هستید بهتر است برای مراسم مجوز بدهید و گروه هماهنگ کننده را آزاد کنید و از نیروی انتظامی بخواهید که مواظب نظم باشد تا یک تجمع آرام برگزار شود. به آنها گفتم ما هم می خواهیم مثل بقیه مردم دنیا روز جهانی زن را در خیابان برگزار کنیم و مطالبات مان را به گوش مردم و مسئولین برسانیم بدون این که کتک بخوریم، بازداشت شویم و... آقایان گفتند نمی توانند، یعنی امسال نمی توانند، چون زمان ندارند و از من خواستند که اطلاعیه ای بدهم و مراسم 8 مارس را لغو کنم.
به آنان گفتم جالب است یک وزارتخانه با این همه پرسنل نمی تواند کاری کند که شب عیدی مراسم 8 مارس برگزار شود و کسی صدمه نخورد، آنوقت از یک نفر که اصلا برگزارکننده مراسم هم نیست می خواهند که برنامه را لغو کند درحالی که کمیته هماهنگ کننده هم در زندان هستند.
آقایان از حرف های من یادداشت بر می داشتند. من هم اجازه خواستم تا از حرف های آنها یادداشت برداری کنم. چون در جلسه بحث و گفتگو می توان یادداشت برداشت (این قسمت ها را که اکنون به نگارش در می آورم از روی یادداشت هایی است که آن موقع برداشته ام).
آقایان گفتند که ما 8 مارس روز جهانی زن را به رسمیت می شناسیم و ایران را نمی توان از جهان جدا ساخت و منزوی کرد. آنها گفتند که به زودی هم این مطلب را اعلام خواهیم کرد و حتا سال آینده اجازه راهپیمایی هم خواهید داشت! ولی امسال چون وقتی نداریم از شما کمک می خواهیم و هر سالنی را که شما بخواهید در اختیارتان قرار می دهیم تا مراسم 8 مارس را برگزار کنید.
گفتم من امسال جزو گروه هماهنگ کننده نیستم ولی پارسال هم که جزو کمیته برگزارکننده برنامه 8 مارس در پارک دانشجو بودم تلفنی مرا احضار کردید (که البته نیامدم) و همین پیشنهاد را دادید که آ« موقع هم نپذیرفتم و جالب است که شما درست در روز 8 مارس یادتان می افتد که روز جهانی زن را به رسمیت بشناسید و سالن در اختیار ما قرار بدهید، بعد هم شرکت کنندگان در تجمع های مسالمت آمیز را مورد ضرب و شتم قرار می دهید و دستگیر می کنید. جالب تر اینکه هر سال هم می بینید از سال قبل مردم بیشتری شرکت می کنند.
آقایان نظرشان این بود که ما ضرب و شتم نکرده ایم و اصلا این گونه رفتارها را قبول نداریم ولی مدیریت مان ضعیف است، همان طور که مدیریت شما هم ضعیف است!! آنها گفتند شما نباید همه چیز را به حساب ما بگذارید. اما در میان این گفتگوی چند ساعته، بخش اعظم بحث در مورد کمپین یک میلیون امضاء بود. من توضیحات مبسوطی در این مورد دادم و گفتم که کمپین یک میلیون امضاء فقط برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان است که این کار را از طریق رشد آگاهی های عمومی و جمع آوری یک میلیون امضاء انجام می دهد و وظیفه دیگری را برعهده ندارد از این رو اعضای این کمپین نمی توانند برای برگزاری مراسم 8 مارس یا لغو آن یا حمایت از حرکت های دیگر اقدامی بکنند چون برنامه و چارچوب کار این کمپین کاملا مشخص است. در این میان توضیح دادم که بسیاری از کسانی که بیانیه کمپین را امضاء کرده اند اصلا اطلاع ندارند که 8 مارس چیست، بنابراین ما در کمپین یک میلیون امضاء فقط در چارچوب بیانیه مشترک مان حرکت می کنیم. از این رو نه من و نه هیچ کس دیگری حق ندارد از طرف کمپین خارج از محدوده مطالبات مشخص کمپین صحبت کند یا بیانیه ای صادر کند.
آقایان اعلام کردند که اهداف کمپین را قبول دارند و اگر قوانین تغییر کند، دختران آنها هم از مزایای آن بهرمند خواهند شد، ولی با شیوه های عمل کمپین مخالف بودند. پس از ساعت ها بحث و گفتگو در مورد مزایای شیوه های عمل کمپین، سرانجام گفتند که عده ای از اعضای کمپین سالم فکر نمی کنند و شما باید خط تان را از آنان جدا کنید؟! که طبیعی است با مثال های ملموس تا جایی که بضاعت و توان ام اجازه داد اتفاقا از این امتیاز کمپین (کثرت عقاید و آراء) دفاع کردم و توضیح دادم که هر کس با هر عقیده و تفکری می تواند عضو کمپین باشد ولی حول مطالبات مشترک مان در جزوه حقوقی کمپین به روشنی ترسیم شده باید تلاش کند، حتا از خودم به عنوان یک هوادار محیط زیست که مخالف انرژی هسته ای و غنی سازی اورانیوم هستم و آن را حق مسلم هیچ کشوری نمی دانم مثال آوردم و تاکید کردم که در این زمینه عقیده ی شخصی من در ارتباط با انرپی هسته ای هیچ ارتباطی با کمپین یک میلیون امضاء ندارد و به خودم مربوط می شود و جزو مطالبات ما در کمپین یک میلیون امضاء نیست.
مسئله سومی که مطرح کردند تامین اعتبار هزینه های کمپین بود البته من به آنها حق دادم که باور نکنند یک طرح به این عظمت بدون دریافت بودجه و کمک مالی از سازمان های دولتی یا بین المللی بتواند به این خوبی و گستردگی پیش برود چون تاکنون چنین چیزی سابقه نداشته و اتفاقا این حرکت درس بزرگی برای تلاشگران جامعه مدنی است که می توان بدون چشم داشت از منابع دولتی یا بین المللی، فقط روی کمک های مردم برای بهبود شرایط شان حساب کرد. به ماموران گفتم که چقدر زیباست وقتی شما می بینید که خود مردم، امکانات شخصی شان را داوطلبانه در اختیار کمپین قرار می دهند و ما خانه به خانه و کوچه به کوچه پیش می رویم.
آنها در برابر این توضیحات من سئوال کردند که چه کسانی امکانات خود را در اختیار کمپین قرار می دهند و من هم خوشبختانه با سربلندی توانستم خودم را به عنوان یکی از صدها کمک کننده معرفی کنم.
در پایان ضمن اینکه وظیفه خودم می دانم به عنوان عضو کمپین، مطالب را به اطلاع اعضای کمپین برسانم، می خواهم توجه دوستان را به حفظ استقلال کمپین حتا در مقابل تهدیدها و تطمیع ها جلب کنم که: امید و باورمان را تقویت کنیم، هر کس با هر تفکر و اندیشه ای حول مطالبات مشخص این حرکت جمعی به خانواده بزرگ کمپین می پیوندد و در راستای پیشبرد اهداف تعریف شده، هر چقدر که بخواهد می تواند به رشد آگاهی های عمومی و جمع آوری امضاء کمک کند و رشد آگاهی های عمومی نه تنها با آموزش چهره به چهره و گروهی است بلکه ظرفیت سازی در سازمان های غیردولتی و دولتی، مجلس و سایر نهادهای حکومتی هم می تواند شامل بشود؛ هرچند شیوه حرکت ما از پایین به بالاست یعنی ما عمیقا معتقدیم تغییری پایدار است که ریشه در بطن جامعه داشته باشد.

چرا استقلال جنبش زنان و مردمی بودن آن "نقد" می شود؟

پس از دستگیری 33 نفر از فعالان جنبش زنان و آزادی 31 نفر از آنان، این روزها در وبلاگها و سایت ها موضوعی درباره‌ی حرکت‌های جنبش زنان مطرح شده و عده ای در نقد این حرکت‌ها اینجا و آنجا نوشته‌اند، عده‌ای در تایید آن و عده‌ای هم در مخالفت با آن. من قصد ندارم نظرم را درباره‌ی نوشته‌ی خاصی بنویسم. اما دیدگاهی را که می‌خواهد با استفاده از شرایط امروز به شکلی "معصومانه" و "خیرخواهانه" خودش را جا بیاندازد نقد می‌کنم.
این دیدگاه، روی دو تا از ویژگی‌های جنبش زنان که به نظر من برای نهادینه شدن کاری که می‌کنند خیلی مهم هستند، متمرکز است. یکی استقلال جنبش زنان وبویژه تلاش‌هایی مانند کمپین 1 میلیون امضا، تدوین منشور و یا لغو سنگسار، از نهادها و مراجع رسمی قدرت و دیگری، بردن ِ گفتمان «تبعیض جنسیتی» به میان مردم. به نظر من این ویژگی‌ها از این نظر مهم هستند:
اولی موجب می‌شود تا جنبش زنان به صورت دنباله‌ و چرخ کمکی این یا آن نهاد و حزب رسمی در نیاید. گروه‌ها و احزاب رسمی و غیر رسمی که در کشور ما وجود دارند بیشتر محفل‌هایی برای گروه‌های مختلف در درون دستگاه قدرت هستند تا یک حزب واقعی که در درون جامعه پایگاهی داشته باشد. اگر هم مردم در دوره‌ای اقبالی به یکی از این گروه‌ها (مثلا حزب مشارکت) نشان داده‌اند بخاطر امیدشان به ادامه‌ی جنبش اصلاحات بوده است و نه اینکه آن گروه و حزب، فعالیتی در میان مردم یا برنامه‌ی روشنی برای کارش داشته باشد. تجربه‌ی 8 سال اصلاحات هم به ما نشان داد که این گروه‌ها و تشکل‌ها از رای مردم برای به قدرت رسیدن در مقابل جناح رقیب استفاده می‌کنند و بقیه‌ی کار را که اداره‌ی جامعه و تعیین سیاست‌ها باشد، ترجیح می‌دهند در پشت درهای بسته و بده بستان‌های سیاسی با رقیبانشان حل و فصل کنند.
وقتی یکی از این "منتقدین" به زنان می‌نویسد: "شما اگر خیلی ادعا دارید بروید و کاری کنید که به مجلس بروید، آن قانون را تصویب کنید، با زنان میانه‌روی جناح راست وارد تعامل و رایزنی شوید و شورای نگهبان و رهبر را برای پذیرش این قانون آماده کنید"، منظور در واقع این است که جنبش خودتان را به احزابی که در قدرت یا حاشیه‌ی قدرت هستند وصل کنید و آنوقت به مجلس هم خواهید رفت و ...
اما این نظر نمی‌گوید که تجربه‌ نشان داده که اولا کسی با شعار رفع تبعیض جنسیتی وارد مجلس نخواهد شد و از آن مهم‌تر این که آن گروه‌ها و احزاب به این طور خواست‌ها تا آنجا پایبند هستند که بتوانند از اقبال مردم استفاده کنند و رایی بگیرند. در عمل حتی آن موقع که اکثریت مطلق مجلس ششم و تمام قوه‌ی مجریه را در اختیار داشتند نتوانستند حتی یکی از لایحه‌هایی را ارائه داده بودند و فکر می‌کردند در چارچوب توافق با اقتدارگرایان است،‌ از پیش ببرند. این دیدگاه موضوع تصویب قوانین را در مجلس ساده جلوه می‌دهد و توضیحی برای شکست کامل اصلاح طلبان ِ "خودی" در تصویب پیشنهادهای‌شان ندارد.
به نظر من تشویق برای وارد شدن جنبش زنان در بده‌ بستان‌های سیاسی آقایان، بیشتر به خاطر استفاده از اقبال مردم و بخصوص اکثریت زنان و گروه‌های بزرگی از جوانان و روشنفکران، از خواست‌های جنبش زنان است. در این صورت آنچه برای زنان خواهد ماند، همان و حتی کمتر چیزی است که برای مردم در پایان 8 سال اصلاحات و ناپیگیری آقایان ماند.
دومین ویژگی جنبش زنان، امروز، درک این موضوع مهم است که باید خواست‌های زنان را برای تغییر قوانین تبعیض آمیز و یا مسائلی مانند لغو کامل مجازات سنگسار، به میان مردم برد و در اجتماع مطرح کرد. به نظر من جنبش زنان به درستی این را درک کرده که برای رفع تبعیض جنسیتی باید اول چنین گفتمانی در اجتماع وجود داشته باشد. و برای ایجاد و رشد این گفتمان کار اصلی جنبش باید در میان مردم باشد یعنی همان جایی که نابرابری و تبعیض وجود دارد. دیدگاه "منتقد" می‌گوید: "خانم‌های عزیز، هر یک نماینده‌‌ای به مجلس بفرستید، از صد میلیون امضا برای رسیدن به هدف نهایی‌تان موثرتر است. این راهی که پیش گرفته‌اید تنها به ضرر هدف نهایی‌تان است. ولی هنوز وقت هست. خواهش می‌کنم تا کامل سرکوب‌تان نکرده‌اند تجدیدنظر کنید."
در جامعه‌ای که از بالاترین نهادهای حکومتی تا در میان مردم عادی، اینقدر مقاومت در مقابل برابرحقوقی زنان وجود دارد،‌ عدم تبعیض باید در درون جامعه نهادینه شود. وقتی که رسانه‌های رسمی از تبعیض‌های قانونی و فرهنگی دفاع می‌کنند و حتی آنها را مقدس و همیشگی جلوه می‌دهند،‌ معلوم است که خود جنبش زنان است که باید بار ِ آگاهی و حساس کردن وجدان جامعه را بدوش بکشد.
پیش از این هم نوشتم که فعالان جنبش زنان با همه‌ی محدودیت‌هایی که دارند، مثلا در مورد کمپین 1 میلیون امضاء مستقیما با مردم ارتباط می‌گیرند و صحبت می‌کنند. کارگاه‌های آموزشی در شهرستان‌ها می‌گذارند تا فعالان آن شهر بتوانند برای امضا جمع کردن با مردم ارتباط بگیرند. خود همین ارتباط مهم است. ارتباط یعنی آشنایی نزدیک از مشکلات، دغدغه‌ها و اولویت‌ها. ارتباط یعنی تبادل نظر و همفکری و همراهی.
دو موضوع را هم در آخر می‌خواهم بگویم:
اول اینکه استقلال جنبش زنان و تماس آنها با اجتماع به معنی "حرکات خیابانی خشونت آمیز" و شورش که بعضی از "منتقدین" می‌خواهند تلقین کنند نیست. بر خلاف آنچه که بعضی می خواهند وانمود کنند که فعالیت اصلی جنبش زنان، در تظاهرات و به اصطلاح حرکت های خیابانی خلاصه می شود و آنان به هر بهانه ای به خیابان می آیند، واقعیت نشان می دهد که فعالیت اصلی جنبش زنان در آموزش و تبادل نظر و فعالیت های مدنی مثل جمع آوری امضا و جلب حمایت افکار عمومی برای کمپین های مختلفی مانند لغو مجازات سنگسار و مانند آن است. جنبش زنان، هم در حرف و هم در عمل نشان داده که خواست‌هایش را بصورت آرام و مدنی مطرح می‌کند. در همین گردهمایی که 33 نفر از فعالان جنبش زنان را دستگیر کردند، 50-40 نفر بصورت آرام برای حمایت از دوستانشان که برای محاکمه و دادگاه برده می‌شدند جمع شده بودند.
به نظر می‌آید که مبتکر اصلی خشونت و بگیر و ببند، در اینجا با ماسک خیرخواهی برای جنبش زنان تبرئه می‌شود. و سرانجام این دستگیر شده‌ها که اولین حقوق‌شان که شاًن و احترام انسانی باشد با چماق و زندان نقض شده، تازه باید در افکار عمومی هم محاکمه بشوند!
پیش از این به فعالانی که برای جمع‌ آوری امضا برای کمپین به خیابان می‌رفتند (یک یا دو نفر نه گردهمایی!) گفته بودند "در خیابان امضا جمع نکنید، بروید در دفترتان". لابد قدم بعدی هم این است که از دفترتان به خانه بروید و از آنجا با ایمیل با هم تماس داشته باشید!
من فکر می‌کنم راه‌ها و روش‌هایی را که جنبش به کار می‌گیرد باید به خرد جمعی خود دوستان واگذاشت. می‌توان پیشنهاد داد، می‌توان این یا آن حرکت جداگانه را بررسی و نقد کرد ولی همانطور که جنجال به پا کردن و هیاهوی به اصطلاح انقلابی بخصوص از خارج از کشور به نفع جنبش زنان و بطور کلی هیچ جنبش مدنی نیست،‌ همانطور هم دعوت به بی‌عملی و دلسرد کردن و حتی متهم کردن فعالان جنبش زنان، باری از روی دوش این دوستان بر نمی‌دارد و کمکی به ادامه‌ی راهشان نمی‌کند.
دومین موضوع هم این است که در کشوری که همه چیز آن به نوعی با قدرت حکومتی ربط پیدا می‌کند، طبیعی است که جنبش زنان هم با کسانی یا جناح‌هایی که ادعای حمایت از حقوق برابر برای زنان را دارند رابطه داشته باشد . حرف‌هایش را بگوید و حرف‌های آنها را بشنود. همه‌ی اینها به ارزیابی‌ خود فعالان شناخته شده‌ی جنبش زنان بستگی دارد. اما اینکه بگوییم از فعالیت مستقل خودتان دست بردارید و زیر نفوذ قدرت و طبق سیاست‌های قدرت حاکم یا بخش حاشیه‌ای آن فعالیت کنید، من فکر می‌کنم این، عقیم کردن جنبش زنان است. بعضی‌ها این نصیحت‌ها را با حسن نیت می‌گویند ولی بعضی دیگر با نیت‌های دیگر.

چرا امضا جمع می کنم؟ / زینب پیغمبرزاده

داخل بوفه نشسته ام و توی کیفم دنبال قرص های قلبم می گردم. به بلوزبافتنی سیاهی فکر می کنم که زن می پوشد تا دخترش را فراموش نکند و برق امیدی که در چشمان خسته اش درخشیده بود. یعنی می تواند پول را از شوهرش پس بگیرد؟
صبح در اتوبوس دیده بودمش. دیگر تحمل شلوغی مترو داخل شهری را نداشتم. تاکسی هم که الحمدلله نبود. سوار اتوبوس شدم و ته آن ایستادم. چند جمله ای از کمپین گفتم و برگه های بیانیه را به زنانی که ته اتوبوس نشسته بودند، دادم. خانمی که پسر 6- 7 ساله ای داشت و دختر جوانی که همراه مادرش بود، بیاینه را گرفتند و مشغول خواندن شدند. گفت: «از این چیزا مال ایدز و اینا زیاد دیدم. هیچ فایده ای ندارن. دیروزم از اینا آورده بودن ارتش امضا کنیم ...»
ولی این مربوط به زندگی خانوادگی خودتونه .
چه خانواده ای؟ 26 سال پیش طلاقم داد، گذاشت رفت.
نمی خواین به بچه هاتون و زنان دیگه کمک کنین زندگی بهتری داشته باشن؟
کدوم بچه ؟ بچه هام مردن.
چی باید بهش می گفتم؟ نمی دونستم .
ما هم به خاطر همین داریم امضا جمع می کنیم که زنان دیگه مشکلات زندگی شما رو نداشته باشن. نمی خواین به اونها کمک کنین ؟
نه !مگه سی سال بدبختی کشیدم، کسی به من کمک کرد؟ بیست سال بچه هام رو از کرج آوردم این بیمارستان امام خمینی و بردم . چه کار کردن ؟ دولت خون بهشون زد. مردن. دو سال دنبال پروندشون دویدم . از وزارت بهداشت شکایت کردیم با 500 نفر دیگه. دیه شون رو که دادن و انحصار وراثت گرفتم، رفتم دادگاه دیدم، پرونده رو بستن. گفتن باباشون اومده پرونده رو بسته. دیه رو هم گرفته! به قاضی گفتم تو بیخود کردی تا حالا کجا بوده؟ گفت: سی سال ام که نباشه پدرشونه. حق داره!
اشکم داشت در می اومد. با پرونده هموفیلی ها آشنا بودم. صدای دختر جوان دوباره مرا به خودم آورد. برگه رو امضا کرده بود. پرسیدم : مادرتون نمی خوان امضا کنن؟ ایشون موافق تغییر قوانین نیستن؟ و مادرش هم قبول کرد که امضا کند.
خانم مسن دلش خیلی پر بود. هنوز داشت تعریف می کرد. 7 تا بچه داشت که 5 تایشان هموفیلی داشتند و 3 تایشان هم دو سال پیش یکی یکی فوت کرده بودند. هنوز لباس سیاه بر تن داشت. می گفت:" اگه باباشونه، خب بیاد خرج این دوتا رو هم که تو بیمارستانن، بده".
در بیمارستان ارتش خدمتکار بود. بچه هایش را با خدمتکاری در خانه مردم بزرگ کرده بود. بچه هایی که بی مسئولیتی بعضی آقایان، آنها را از او گرفته بود. دخترش خارج از کشور کار می کرد و پسر 37 ساله اش هم کارمند بود.
می گفت، وقتی از دادگاه خواسته که خرج بیمارستان بچه هایش را از شوهر سابقش بگیرد، شوهرش اعلام اعسار کرده و دو ماه است که قرار شده کارشناس بفرستند تا وضعیت مالی شوهرش را بررسی کند. اما هنوز این کار را نکرده اند. تعریف کرد که با پسرش به منزل شوهر سابقش رفته تا خودش زندگی آنها را ببیند؛ که شوهرش چه خانه و زندگی ای با 72 میلون تومان دیه سه فرزندش بهم زده بود؛ که به همسر شوهرش گفته بود این غذا رو داری با پول بچه هام درس می کنی، می خوری.
سعی کردم راهی پیدا کنم. گفتم:" از شوهرتون برای پس گرفتن دیه بچه هاتون شکایت نکردین"؟
گفت: پیش چهارتا وکیل رفته و به هر کدامشان هم 10 هزارتومان حق مشاوره داده است، اما همه آنها گفته اند که هیچ راه حلی وجود ندارد! می دانستم که احتمالاً هیچ راه حلی وجود ندارد . اما باید کاری می کردم. گفتم:" بیخود کردن. می خواین با وکیل ما صحبت کنین"؟ با تجربه ای که داشتم ترسیدم سراغ وکیل نرود و ترجیح دادم ، خودم برایش وقت بگیرم. موبایلم را در آوردم و شماره یکی از وکلای فمینیست را گرفتم. برای هفته بعد به او وقت داد. اسمش بلا بگم بود.
با جمشید همکلاسی سابقم که اهل تبریز است سر میز نشسته ایم. جمشید در حالی که زیر اسم او امضا می کند، می گوید :" بلا بگم که اسم نیست . لابد اون زن، درست اسمش رو تلفظ نمی کنه".
چه فرقی می کند؟ به هر حال او زنی بود که تمام زجرهایی را که یک زن می توانست کشیده باشد، تجربه کرده بود، به تمام ریسمان هایی که فکر می کرد، نجات بخش اند، چنگ زده بود و به هر کور سوی امیدی چشم دوخته بود. فکر می کردم خسته شده باشد. اما هنوز هم انگیزه داشت. به خاطر دختر ش که در بستر مرگ به دستان چروکیده اش نگاه کرده بود و وصیت کرده بود با پول دیه اش به مکه و کربلا برود و صد تخته فرش برای مساجد بخرد. با دستش به بازویش زد و گفت دخترم خوشگل بود. موهاش تا اینجا بود.
چشمانش برق می زد. آدرس وکیل را به او دادم و خواهش کردم که حتماً برود. تلفن خودم را هم گرفت. حالا دیگر می خواست امضا کند. اسم و مشخصاتش را نوشتم. حتی امضای ضربدری هم نداشت. از من استامپ می خواست تا انگشت بزند. گفتم:" مهم این است که او با تغییر قوانین موافق است ".
حالا می خندید و با پسر 6- 7 ساله ای که کنارش نشسته بود، صحبت می کرد. می پرسید خواهر دارد یا نه؟ نمی خواهد خواهر داشته باشد؟ پسر گفت: نه!
ببین خواهر چقدر خوبه ، مثل این دختره چقدر مهربونه.
گفتم:" اگه خواهر داشته باشی می تونین با هم بازی کنین ، با هم برین بیرون".
بلا بگم گفت:" منم یه دختر دارم، خارجه. هر روز بهم زنگ می زنه".
او به شوخی با پسر ادامه داد. من از چند زن دیگر هم امضا گرفتم. زن جوانی که شوهرش به او حق طلاق داده بود و به نظریاتش احترام می گذاشت، فکر می کرد همه زن ها حق طلاق دارند. "کاش همه شوهر ها مثل شوهر او بودند". بلا بگم فکر می کرد دخترها اصلاً نباید شوهر کنند. می گفت:" من اصلاً شوهر دوست نداشتم. اما دختر شوهرم- دختر این زن دومیه-13 سالشه اما شوهر که کرده هیچ، طلاق هم گرفته"! دخترهای بلابگم اما ازدواج نکرده بودند؛ نه دختری که خارج ازکشور کار می کرد و نه دختری که از دست داده بود. آستین بافتنی سیاهش را از زیر مانتوی سیاهش نشانم داد.
"این بلیز دخترمه. می پوشمش که فراموشش نکنم". سعی کردم جلوی اشکهایم را بگیرم. بطری پلاستیکی داخل گونی ای را که دستش بود، نشانم داد و گفت:" این رو آوردم که برم سر خاکش". گفت: پسرم به باباش گفت؛ پول رو که بالا کشیدی خوردی، این زندگی رو برای خودت درست کردی. حداقل یه بار می رفتی سر خاک داداشم فاتحه می خوندی. پسرش به قاضی هم گفته بود:" کدوم بابا. من بابا نداشتم. مادرم با بدختی ما رو بزرگ کرد".
می گفت :" موقعی که مردند کجا بود؟ پول نداشتم خاکشون کنم. مددکار هموفیلی ها اینقدر گشت تا یه قبر 50 هزار تومنی از شهرداری برام پیدا کرد. حالا حتی
سرخاکشون هم نمی ره".
بلابگم از نفرین هایی می گفت که در حق شوهر سابقش و همسرش کرده و می گفت که او هر کاری را که شروع کند، دنبالش را می گیرد. بلابگم خداحافظی کرد و پیاده شد. بغض نترکیده ام دلیل خوبی شد برای امضا جمع کردن. تا شاید روزی بلابگم هم طعم خوشبختی را بچشد.

Monday, March 19, 2007

گزيد ه ای از سخنان هلن سيکسوس در گفت و گو با شهلا شفيق



زنان از آغاز همواره درگير در نبردی نابرابر بوده اند. بايد از خواست برابری در همه ی زمينه ها حمايت کرد. همان طور که مبارزه لائيک وجود دارد، زنانی هم برای رسيدن به جايگاه برابر با مردان در درون نهاد مذهب تلاش می کنند. اين موضوع مورد علاقه ی شخصی من نيست ولی معتقدم که چنين مبارزه ای هم بايد در نظر گرفته شود. به نظر من هيج زمينه ای را نبايد به انحصار مردان واگذشت...در پيش برد مبارزه بايد از همه ی امکانات سود جست زيرا تنزه طلبی در اين ميدان معنايی ندارد. بايد در عين سرسختی و آشتی ناپذيری راههای سازش را يافت، از همه ی ترفند ها سود جست و همه نيروها را به کار گرفت، از ميان شکاف ها لغزيد و به پيش رفت. به گمانم می بايد انواع حرکت ها را به پيش برد. هر جنبشی می تواند نقش و جايگاه خود را داشته باشد. می بايد اشکال گوناگون مبارزاتی خلق کرد.
هلن سیکسوس در سال 1937 در شهر اوران الجزایر به دنیا آمد. مادرش آلمانی و پدرش الجزایری بود. دوران کودکی اش را در الجزایر گذراند و در سال 1955 برای ادامه تحصیل به پاریس رفت. در سال1968 با چاپ جستا ری در باره جيمز جويس به موفقيت قابل توجهی دست يافت. پس از جنبش ماه مه 1968 که نقش فعالی در آن داشت، از بنیانگذاران دانشگاه پاریس هشت بود. فیلسوفان نامداری چون ژیل دولوز و میشل فوکو در این دانشگاه تدریس می‌کردند. هلن سيکسوس علاوه بر تدريس مرکز مطالعات زنان را در اين دانشگاه ايجاد کرد. او در رمان ها ، نمايشنامه نويس و جستار ها يش به تأمل درباره زنانگی، دوگونگی جنسی و بدن به مثابه مکانی برای بیان ناخودآگاه پرداخت. در سال 1969 رمان "درون" به قلم او برنده جایزه معتبر مدیسیس شد. سیکسوس از چهره‌های شاخص فرانسه است که تا به امروز بيش از پنجاه کتاب شامل رمان ، نمايشنامه و جستار از او به چاپ رسيده است. ژاک دريدا فيلسوف برجسته فرانسوی که هلن با او قرابت انديشگی دارد سيکسوس را بزرگ ترين نويسنده زنده فرانسوی زبان می دانست .
گزيد ه ای از سخنان هلن سيکسوس را در گفت و گو با شهلا شفيق می خوانيم :
پيرامون جنبش يک ميليون امضا
طبيعی است که از چنين جنبشی حمايت کنم. فکر می کنم همبستگی حداقل کاری است که می توانم انجام دهم و البته اين به معنای يک وضع گيری همراه با تبختر برای درس دادن به ديگران نيست . می بايد شرايط کشور ، گذشته آن و نير وهای سياسی و اجتماعی آن را در نظر گرفت. در کشوری مثل ايران شاهد ظرفيت های بزرگ فرهنگی همراه با شرابط متناقص سرکوب و پيشرفت هستيم. برای مثال در گنجينه فرهنگ ايران حضور زنان شاعر بزرگی مثل فروغ فرخزاد اهميت بسيار دارد . به گمان من می بايد بر همه منابعی که در نوسازی و تحول به کار می آيند تکيه کرد. محدود شدن در حصار يک فرهنگ و عدم امکان جابجايی و سفر مهلک است. معتقدم تبادل و گردش اطلاعات در عرصه بين المللی بسيار مهم است و بايد به انتقال هر چه بيشتر اطلاعات ياری رساند. نقش وسائل ارتباط جمعی، راديو و تلويزيون و همين طور سينما اساسی است. ايران کشوری ست که دارای همه ی اين امکانات است و مطمئنم در آن نير و هايی وجود دارند که قادرند حرکت کنند ، تغيير ايجاد کنند و آنطور که دريدا می گفت ساختار شکنی کنند، اين شانس بزرگی است که ايران کنوانسيون های بين الملی را امضا کرده است. و در اين ميان رجوع به وکلا و حقوق دانان اهميت دارد. اين هم مهم است که ايران، بر خلاف بسياری از کشور های اسلامی، مستعمره نبوده است. چرا که اين کشور ها در آن واحد هم از شرايط خود در رنجند و هم از ميراث استعمار . اما در رابطه با اسلام، به نظرم اسلام های متفاوت وجود دارد و برداشت های متنوع و البته می بايد با اعتدال انديشان و مقاومان اتحاد داشت. در رابطه با جنبش زنان در ايران و حركت‌شان به سوى روشنايى و برابرى حقوق با مردان، تنها كارى كه از ما ساخته است، اعلام حمايت و همبستگى با آنان است. متأسفانه سياستمداران ما از اين جنبش‌ها غافل اند و تنها به منافع خود مىانديشند.
در باره مبارزات زنان در جهان امروز
زنان از آغاز همواره درگير در نبردی نابرابر بوده اند. بايد از خواست برابری در همه ی زمينه ها حمايت کرد. همان طور که مبارزه لائيک وجود دارد، زنانی هم برای رسيدن به جايگاه برابر با مردان در درون نهاد مذهب تلاش می کنند. اين موضوع مورد علاقه ی شخصی من نيست ولی معتقدم که چنين مبارزه ای هم بايد در نظر گرفته شود. به نظر من هيج زمينه ای را نبايد به انحصار مردان واگذشت. امروز در بعضی ارتش ها زنان حضور دارند. اين کاری نيست که پسند خاطر من باشد اما به خود می گويم زن ها بايد حق دسترسی به همه ی شغل ها را داشته باشند.
در پيش برد مبارزه بايد از همه ی امکانات سود جست زيرا تنزه طلبی در اين ميدان معنايی ندارد. بايد در عين سرسختی و آشتی ناپذيری راههای سازش را يافت، از همه ی ترفند ها سود جست و همه نيروها را به کار گرفت، از ميان شکاف ها لغزيد و به پيش رفت. به گمانم می بايد انواع حرکت ها را به پيش برد. هر جنبشی می تواند نقش و جايگاه خود را داشته باشد. می بايد اشکال گوناگون مبارزاتی خلق کرد.
نباید پنداشت که گویا یک انقلاب جهانی خواهد ‌توانست، یک شبه مناسبات دیرین هزاران ساله را دگرگون کرده و به برابری زن و مرد بينجامید.
در كشورهاى اسكانديناوى، تغييرات قابل ملاحظه‌اى به سود زنان صورت گرفته است. چرا؟ نخست اين كه زنان در اين كشورها از سنت مبارزاتى ديرينه‌اى برخوردارند. و نيز اين كه اين كشورها كوچك اند و مبارزه در مقياس يك جمعيت 5 يا 6 میليون نفرى هم آسان تر است و هم اين كه زودتر به نتيجه می رسد. بعلاوه، ويژگى حضور ملكه‌ها در رأس اين كشور ها عاملی مهم به سود مبارزات زنان است. دسترسى زنان به مقامات بالا و حتا نخست وزيرى در اين كشورها امرى عادى است. در واقع اين كشورها مدل برابرى زنان با مردان هستند.
در باره فرهنگ ، ادبيات و فمينيسم
با اين كه من همواره به عنوان يك نويسنده و يك شهروند به نفع مبارزات زنان و به سود مطالبات آنان موضع گرفته و مىگيرم، خود را به عنوان " نويسنده ی ادبيات فمينيستی" ارزيابی نمی کنم. فكر می كنم در اين مقام بايد انسان بود و به انسانيت انديشيد.
.من در جنبش فمينيستی مشارکت کرده ام و نيز هر کجا سركوب و خفقان وجود داشته باشد در جنبش بر عليه آن شركت می كنم . اما در آثار من همه جور شخصيت انسانی وجود دارد، و در ميان آنان زنان. ولی هيچ يک از اين آثار وقف زنان نيست. البته بايد بگويم که اگرچه فرهنگ من، يا بهتر بگويم فرهنگ‌ هاى من، مرزهاى جنسى و زبانى را درمی نوردند، به نوعی و با قوت قابل ملاحظه ای در کنار زنان قرار می گيرند و از جمله طرف زنانى كه قربانى بد کنشی خود زنان هستند. اگر يك بررسى آمارى انجام گيرد، معلوم می شود كه پديده ضد زنى تا چه اندازه در ميان خود زنان وجود دارد، چرا كه در زنان هم ميزوژنی ﴿ زن ستيزی ﴾ کار کرد دارد، تصورات واهى را بايد كنار گذاشت، اگر غير از اين بود مدت‌ها پيش مشكلات حل شده بود. به نظر من مهم‌ترين مسئله اين است که زنان خود را با مردان بازشناسى می كنند و نه با زن ها. از همين رو پرداختن به پرسوناژ مادر بسيار اهميت دارد، نمی خواهم از اين حرف نظريه ای بسازم، اما مادرهايی که در كارهاى من، در نمايشنامه‌ها و در رمان‌هايم حضور دارند شخصيتهای زيبايی هستند. در حاشيه بگويم که من به باز شناسی و کشف دنيا هايی که غالبا به سبب جذاب نبودن در نظر گرفته نمی شوند خيلی فکر می کنم، حال آنکه اين ها، و از آن جمله شخصيت های پير فوق العاد ه اند.
اگر آثار ادبی زنی مثل ويرجينيا ولف را در نظر بگيريم. در كارهاى او پرسوناژهاى زن، بسيار زيبا، سنگين و خيلى جالب حضور دارند . به نظر من اين امر دليل فمينيستی تلقی کردن آثار او نيست بلكه در اين زمينه، خيلى ساده، سخن از هنر است. در آثار او زنانى هستند كه با زنان ديگر همدردى و همبستگى دارند و نيز زنانى كه از زنان ديگر بدشان می آيد. اين را می پذيرم كه بی شمار ادبيات مردانه و زن ستيز وجود دارد، اما معتقدم كه ادبيات گرانقدر همواره از اين تقسيم ‌بندیها فراتر می رود.
در ادبيات، به محض آن كه يك شخصيت زیبای زن خلق می شود، وقتى موجودی آفريده می شود كه عشق و محبت خوانندگان را به سوى خود جلب می كند، حرکتی به پيش رفته و چيزى براى هميشه به ثبت رسيده است. اين كار را مردها نيز كرده اند. هر جا كه يك نويسنده، زن يا مرد، پرسوناژى انسانى می آفريند، شخصيتی محو نشدنی به بشريت می افزايد و اين به نظر من بسيار اهميت دارد.
به نظر من نويسنده مسئول است ، پس مضمون کار بسيار مهم است، در عين حال بايد قلمرو تخيل را از قلمرو تئورى جدا كرد. اگر بخواهيد گفتارسياسى بسامانی عرضه كنيد، بهتر آن است به صورت تئورى تنظيم اش كنيد. اما برايم قابل تصور نيست كه نوشته‌ ای تخيلى، داستان ،شعر و نمايشنامه فاقد آگاهی باشد و خالی از عنصر فكر و ظرفيت به پرسش كشيدن خود در زمينه مسئوليت اخلاقى و سياسى. اين کار مطلقا حياتی است.
به عنوان مثال، وقتى من نمايشى را به صحنه می برم، چگونه می توانم شخصيت زنى را به صورت هيولا نشان دهم، مگر اين كه بخواهم خطا بودن چنين تصويرى را نشان دهم. من در متن نوشته‌هايم، حتا در بافتار نوشته‌هاى تخيلى نيز از طرح پرسش‌هاى اخلاقى، فلسفى و سياسى باز نمی مانم. در كارهاى من، در متن خود نوشته، همواره شخصيتی ، كلام يا صدايى هست كه درباره خود متن پرسش طرح می كند: ”دارى چه می کنى، از چه حرف می زنى، به كجا می خواهى بروى؟“.
می خواهم بگويم كه چنين روشى، جزئى از ظرفيت و ژرفاى شاعرانه متن است. خود متن، شخصيتی ست درون متن كه متن را به پرسش می كشد. متن می تواند بگويد: ”ايست!“، به كجا می روى؟ فكر می کنى دورتر از اين هم می شود رفت ، بالا رفت و يا پائين آمد ؟ همواره گمانه زنى حضور دارد.
آيا چنين متنى هويت جنسى را درمی نوردد؟ كاملا! فراتر از اين، متن بی پايان است و از همين رو در نزديکی و قرابت با بيش از يک گونه و جنس است. هرگز متنی ننوشته ام که حيوانات در آن نباشند. به نظر من تنها دو گونگی وجود ندارد بلكه چندين و چند گونگی در کار است. صبح كه از خواب برمی خيزم، نمىدانم كي هستم، يکی هستم يا جمعيتی ؟ من مادر فرزندانم هستم، از جمله آن‌ها گربه هايم. بعضى وقت‌ها ميل دارم دخترى باشم يا نوزادى. شايد اسبى و يا مرد كهنسالى ... از هيچ چيز نمى خواهم خودم را محروم كنم! اگر به تو نگاه كنم و تو را زيبا بيابم ميل می کنم تو باشم! بله، اين حق را به خود می دهم و به همه که چنين كنند.
می خواهم اضافه کنم که آدمها از ظرفيتی بسيار بيشتر از آنچه گمان می رود برای آزادی درونی برخوردارند . من بار ها با افراد بی سوادی برخورد داشته ام که از ذهنيتی خلاق و باز برخوردار بودند و بر عکس تحصيل کرده هايی می شناسم ربوت صفت و ديو مسلک.
نيروهای درونی آدمها بسيار است و سرشار، اما جامعه می تواند آن ها را خرد کند و تقليل دهد. نقش مبارزه فرهنگی در اين است که به اين نير وها فرصت می دهد خود را در هنر بيان کنند.
انقلاب جهانی خواهد ‌توانست، یک شبه مناسبات دیرین را هزارگون کرده و به برابری زن و مرد خواهد انجامید.

من درد مشترکم، مرا فریاد کن! / هدی امینیان



اولین باری که قضیه کمپین رو در یک جمع مطرح کردم بحث بالا گرفت و از هر طرف سوال پیچم کردند. اما با تمام این تفاسیر به غیر از یکی دو نفر، همه برگه رو امضا کردند. یکی از پسرها که از همون اول بحث از ما جدا شده بود بعد از اینکه برگه ها رو جمع کردم دوباره برگشت. یکی از برگه ها رو طرفش گرفتم و گفتم: «تو امضا نمی کنی؟» خیلی قاطع و بلند گفت: «نه!» از تحکم صداش جا خوردم، حتی ناراحت شدم چون من نمی خواستم به کاری مجبورش کنم یا به زور ازش امضا بگیرم، ولی سعی کردم آروم باشم و بحث نکنم.
چند هفته گذشت و دیگه صحبتی در این مورد بین ما پیش نیومد، تا اینکه چند روز پیش همون پسراومد پیشم و گفت : «هنوز از اون برگه ها داری؟» با تعجب نگاهش کردم و گفتم: «آره، ولی چطور؟»
گفت: «می خواهم امضا کنم؟» تعجبم بیشتر شد و ازش پرسیدم: «چی شده که نظرت عوض شده؟»
برام تعریف کرد که با چند نفر برای پر کردن پرسشنامه به یکی از مناطق تهران رفته بوده و وقتی نوع برخورد با زن ها رو دیده تصمیم گرفته که امضا کنه. می گفت از اینکه به همکار دخترش بد و بیراه گفتند و به خاطر کاری که داشته می کرده بهش توهین کردند، از اینکه پسر بچه ای اجازه نداده مادرش با اونها صحبت کنه و گفته که مادر من حق نداره با کسی حرف بزنه، از اینکه مردی گفته زن من حق نداره از خونه بیاد بیرون و خیلی چیزهای دیگه ناراحت شده و تصمیمش عوض شده.
بهش گفتم اینها تنها نمونه هایی کوچکی از اجحافی است که در حق زن ها می شه، اون هم تازه توی تهران که همه فکر می کنند اوضاعش از جاهای دیگه بهتره... و صحبتمون ادامه پیدا کرد.
او امضا کرد و من خندیدم اما در درون گریستم. خندیدم که یک نفر دیگر دید، فهمید و گریستم به خاطر خودم، به خاطرصدای خاموش دختران سرزمینم، به خاطر غربت مادرانم در حبس خانگی، به خاطر تن سوخته ی به تنگ آمده ی خواهرانم، به خاطر سرهای بریده دختران کوچک برای تسکین ظن پدر، برای حق نداشته ام، برای هویتم ، برای درد مشترکم ...

Friday, March 16, 2007

کاروان های کمپین در راه اند : گزارشی از نشست عمومی کمپین یک میلیون امضا




نشست عمومی اعضای تهرانی کمپین یک میلیون امضا پنجشنبه 24 اسفند ماه 1385 در حالی برگزار شد که باز هم مثل همه کارگاه ها و نشست های کمپین منزل یکی از داوطلبان کمپین میزبان اعضای آن بود.

بضاعت کم کمپین اجازه نداد تا همه 600 عضو کمپین که حالا در تهران، زنجان، تبریز، سنندج، مشهد، رشت، گرگان، همدان، یزد، کرج، شیراز، کرمانشاه و قم فعالیت می کنند دور هم جمع شود، اما شرکت کنندگان در این نشست تلاش کردند تا برآیندی از مباحث مطرح شده در شش ماهی که از آغاز به کار کمپین می گذرد را مورد توجه قرار دهند.

جزوه های حقوقی به جای کارت پستال عید
الناز ناطقی در ابتدا ضمن ارائه گزارشی از عملکرد 5 ماهه کمپین، به کارگاه هایی که در کنار کارگاه های آموزش حقوقی کمپین برگزار شده است اشاره کرد. وی اضافه کرد که امروز که ما این جا گرد هم آمده ایم کارگاه آموزشی در قم از سوی کمیته آموزش در حال برگزاری است و سپس به شهرهایی که تقاضای برگزاری کارگاه های آموزشی را کرده اند و قرار است برای آن برنامه ریزی لازم صورت بگیرد اشاره کرد. در طول برنامه الناز ناطقی پیشنهاداتی که برای پیشبرد فعالیت کمپین از سوی اعضای کمپین ارائه شده بود مطرح ساخت از جمله برپایی سفره های هفت حق در کنارسفره های هفت سین، دادن جزوه های حقوقی به جای کارت پستال عید و تشکیل کاروان های کمپین در سال آینده.
خسته می شویم اما ناامید نمی شویم
کمپین یک میلیون امضا در حال حاضر یکی از ماندگارترین و مهم ترین حرکت های جنبش زنان است چرا که حرکتی است که در قلب مردم جا باز کرده است و در عین حال، با روش مسالمت آمیز و غیر متمرکزش برخی از مسئولان را گیج کرده است.»
«نوشین احمدی خراسانی»، نویسنده و از اعضای کمپین یک میلیون امضاء که سخنان خود را اینگونه آغاز کرده بود، ادامه داد:«كمپيني كه بعد از تجمع 22 خرداد 85، به دنبال اعتراض فعالان زن به قوانين تبعيض‌آميز در پنج شهريور ماه با 54 نفر عضو اوليه كارش را آغاز كرد، اكنون پس از شش ماه نزدیک به600 عضو دارد و اعضای آن در سراسر کشور به طور داوطلبانه مشغول ارائة آموزشهاي حقوقي و چهره‌به‌چهره به هموطنان و جمع‌آوري امضا براي كمپين هستند.»

او با بیان اینکه خود من در طول 13 سال فعالیت هایی که در حوزه ی مسایل زنان انجام داده ام هیچگاه فکر نمی کردم که بحث ها و مطالباتی که مطرح می کنیم به عادلانه تر شدن زندگی خودمان هم بیانجامد بلکه بیشتر به آینده های دور امید بسته بودم یعنی به نسل های آینده، که زندگی زنان در آینده عادلانه تر باشد اما بعد از آغاز به کار کمپین یک میلیون امضاء واقعا امید بیشتری ییدا کرده ام که این تلاش های امروز ما می تواند برای زندگی خود ما هم مثمره ثمر باشد. نوشین احمدی خراسانی افزود: « حالا با گذشت 6 ماه از فعالیت کمپین فکر می کنم کمپین یک میلیون امضاء آنقدر موفقیت و برکت داشته است که اکنون می توانیم امیدوار باشیم که من و زنان نسل من نیز بتوانند از دست آوردهای این کمپین بهره ببریم و زندگی عادلانه تری را در حیات خود شاهد باشیم. »
احمدی خراسانی با اشاره به در بند بودن محبوبه عباسقلی زاده و شادی صدر، دو تن از فعالان جنبش زنان و اعضای کمپین سنگسار ، گفت: « در این موقعیت که محبوبه و شادی این دو عضو جنبش زنان در زندان به سر می برند ما مسئولیت سنگین تری را بر دوش داریم. یعنی ما باید علاوه بر کار کردن برای کمپین یک میلیون امضا ، به پیشرفت کمپین سنگسار که این عزیزان در آن فعال بودند نیزکمک کنیم ، تا بتوانیم جای آنان را نیز پر کنیم. این سنت مبارک همیشه در جنبش زنان وجود داشته که اگر عضوی از جنبش زنان نتوانسته به هر دلیلی فعالیت اش را ادامه دهد دیگران جای او را پر کرده اند. بنابراین امروز نیز ما مسئول هستیم که جای این دو عضو کمپین سنگسار را نیز پر کنیم و تا وقتی از زندان آزاد نشده اند علاوه بر کمپین یک میلیون امضاء برای گسترش کمپین سنگسار نیز فعالانه اقدام کنیم، و به خصوص تلاش مان را چند برابر کنیم تا هر چه زودتر آنان به آغوش خانواده هایشان بازگردند»
این فعال حوزه زنان تعطیلات نوروزی را موقعیتی برای گسترش کمپین عنوان کرد و گفت:« ما باید سال آینده دوپینگ کنیم و با قدرت و توان بیشتری کمپین یک میلیون امضاء را پیش ببریم. اگر كمي بيشتر و سازمان یافته تر تلاش کنیم شاید بتوانیم در سال 86 بخشی از مطالبات خود را متحقق سازیم. از این رو ما سال آینده را در روزهای عید و مسافرت ها، به جای کارت پستال دفترچه های بی حقوقی خود را به دوستان و آشنایان مان هدیه خواهیم و با سبدهای جزوه های حقوقی خود به دید و بازدید خواهیم رفت. »
وی ادامه داد:« سال آینده سالی است که باید با تلاش هایمان به همه مسئولان اعلام کنیم: گرچه امکانات را از ما می گیرید، به ما فشار می آورید، بازداشت مان می کنید، اما بدانید که با این فشارها فقط ممکن است خسته شویم اما ناامید نخواهیم شد. و از همین جا با صدای بلند اعلام می کنیم که حرکت مسالمت آمیز ما در کمپین یک میلیون امضاء حرکتی است که نه تنها حق ما زنان است بلکه طبق اسناد و بیانیه های حقوق بشری، وظیفه شهروندی ما نیز هست.»

كمپين مدني‌ترين حركت زنان در چند دهة اخير
«ژیلا بنی یعقوب»، از پرسابقه ترین روزنامه نگاران و دبیر سرویس اجتماعی و زنان روزنامه سرمایه، و از اعضای کمپین از دیگر سخنرانان این نشست بود.
بنی یعقوب با اشاره به اینکه اتفاقات اخیر نشان دهنده ی سعی و تلاشی برای سوق دادن جنبش زنان از حالت مدنی به رادیکالیسم است، گفت: «به نظر می آید دست هایی در کار است که حرکت های مسالمت آمیز زنان را به رادیکالیسم بکشاند از این رو ما باید هوشیار باشیم. كمپين یک میلیون امضاء مدني‌ترين حركت زنان در چند دهة اخير است، به همين خاطر همه ما باید با علاقه‌مندي و عزم و اراده راسخ همچنان به آن ادامه دهیم تا بتوانیم مباحث حقوقی زنان را درلايه‌هاي مختلف جامعه مطرح سازیم. و از طرفی دیگر اجازه ندیهم حركت مدني ما به سمت حركت هاي راديكال و خشونت آميزسوق داده شود». او پافشاری بر حرکت های مدنی را لازم دانست و گفت : «باید کمپین را به میان مردم ببریم .»

کمپین یک میلیون امضا برنامه محوری کمسیون زنان تحکیم وحدت
در این نشست «بهاره هدايت»، عضو شوراي مركزي دفتر تحكيم وحدت نیز ارتباط موثر کمسیون زنان تحکیم وحدت و کمپین یک میلیون امضا را مورد توجه قرار داد.
به گفته وی کمپین یک میلیون امضا یکی از برنامه های محوری این کمسیون است و از طريق انجمن اسلامي دانشگاهها در تهران و شهرستانها پیگیری می شود. او طرح کمپین یک میلیون امضا در دانشگاه ها را راهکاری برای تجمیع نیرو ، تبادل تجربه و آشنایی بیشتر افرادی که دغدغه ی مسایل زنان دارند می شود عنوان کرد و گفت: «تلاش ما این است که هر چه بیشتر از این پتانسیل ها استفاده کنیم .»

چرا كمپين بايد ادامه پيدا كند؟
«چرا كمپين بايد ادامه پيدا كند» موضوع سخنان «سارا لقمانی»، مددکار اجتماعی و عضو کمیته آموزش کمپین بود.
سارا لقمانی با اشاره به تجربیاتی که به خاطر شغل مددکاری کسب کرده است به نمونه هایی اشاره کرد که به خاطر آنها کار کمپین باید پیگیرانه تر دنبال شود . او توضیح داد که در یکی از این تجربیات به خانمی برخورد کرده است که در زمان ازدواج دانشجوی پزشکی بوده و با یک پزشک هم ازدواج کرده است اما مجبور شده تحصیل را رها کند و منشی همسرش شود و مرتبا" مورد ضرب وشتم شوهرش قرار بگیرد .
زنی که از ناحیه گلو توسط شوهرش مضروب شده بود و با مراجعه به داد گاه هم نتوانست احقاق حق کند و طلاق بگیرد، زن فلجی که شوهر معتادش با شکستن چوب دست های او حق خروج از منزل را هم از او سلب کرده بود . زنان روستایی که با ازدواج موقت و بدون هیچ مدرکی دال بر ازدواج به خانه شوهر می روند، 26 هزار زن ایرانی که با مردان افغانی ازدواج کرده و فرزندانشان از داشتن شناسنامه محرومند ، قتل های ناموسی در جنوب ایران و ...... از جمله موارد یبودند که از سوی این عضو کانون هستیا اندیش برای ضرورت ادامه کمپین عنوان شد.
او تاکید کرد:« با وجود تمام فشارها یی که به ما آمده کمپین را ادامه می دهیم چرا که هر اتفاقی که برایمان بیفتد به مراتب بهتر و آسان تر از اتفاقاتی است که در خانه هایمان می افتد . »

شیوه های گسترش کمپین و برقراری ارتباط موثر میان داوطلبان
پنلی با عنوان «شیوه های گسترش کمپین و برقراری ارتباط موثر میان داوطلبان »از دیگر برنامه های این نشست بود. در این پنل که از سوی «جلوه جواهری»، عضو کمیته داوطلبان کمپین اداره می شد، سمیه فرید ، نازلی فرخی و زینب پیغمبر زاده مقالات خود را ارائه دادند.
«سمیه فرید»، سخنان خود را با نحوه ی شروع به کار کمپین آغاز کرد و گفت:«کمپین یک میلیون امضا بعد از تجمع 22 خرداد و برخوردی که با فعالین زنان حین تجمع و پس از آن صورت گرفت فعالیت خود را با اهداف روشن و مشخص آغاز کرد .»
او در ادامه به توضیح ساختار و نحوه ی فعالیت و تصمیم گیری واهداف کمپین پرداخت : «ساختار کمپین افقی است ، هیچ کس در آن رییس ، متولی و تصمیم گیرنده به تنهایی نیست و افرادی که در آن فعالیت می کنند فقط سازمان دهنده هستند . ملاک درکمپین و چیزی که در میان همه ی فعالان آن مشترک است بیانیه است حال از هر گرایش و جناح و تفکری که باشند . تصمیم گیری ها هم دو حالت دارد ، درباره ی مسایل خارجی که بیرون از کمپین اتفاق می افتد و مسایل داخلی . تصمیم گیری در مورد مسایل داخلی روال و قانون خاصی ندارد و به دلیل هدف و راه مشخصی که کمپین دارد هر فعالیتی توسط هر کسی که به پیشبرد این حرکت کمک کند در کنار سایر فعالیت ها و سایر افراد پذیرفته و قابل قبول است .»

به گفته او:« کمپین در مورد مسایل بیرونی امکان موضع گیری ندارد چون در برگیرنده ی طیف وسیعی از افکار و گرایش هاست و نقطه ی مشترک تمام فعالین آن بیانیه است لذا نمی تواند به نمایندگی از طیف خاصی موضع گیری کند . »
فرید سپس اهداف کمپین را مورد توجه قرار داد:« هدف نهایی کمپین تغییر قوانین تبعیض آمیز با جمع آوری امضا از طریق بیانیه و روش تعیین شده است و هر کس به هر انگیزه ای که در این راه به ما کمک کند دست او را می فشاریم چرا که هدف نهایی ما تغییر قوانین است .»
پس از او «نازلی فرخی»، از دیگر اعضای کمپین به توضیح تعدادی از مشکلات پیش روی کمپین و راهکارهای پیشنهادی پرداخت .
یکی مشکلاتی که او به آن اشاره کرد کم تاثیر بودن فعالیت های کمپین در ایجاد دغدغه در افراد نسبت به نابرابری های حقوقی بود . فرخی توضیح داد :«یکی از اهداف مهم کمپین آموزش چهره به چهره ی قوانین و نابرابری های مندرج در آن است.»
وی با اشاره به اینکه مدت زمان این گفتگو و آموزش برای هر فرد در حدی نیست که برای آن شخص ایجاد دغدغه و حساسیت کند، افزود:«راهکاری که برای حل این مشکل وجود دارد تکیه و تاکید بیشتر بر روی سمینارها و جلسات گروهی در ان.جی.اوها و دانشگاه هاست چرا که اگر این آموزش توسط یک حقوقدان که در این باره اطلاعات بیشتری دارد و از نظر مردم قابل اطمینان تر است ارایه شود مسلما تاثیر بیشتر ی دارد و در ایجاد انگیزه و دغدغه موفق تر است .»
به گفته فرخی:« مشکل دیگری که وجود دارد این است که داوطلبان کمپین پس از مدتی که با انگیزه شروع به فعالیت می کنند ، شورو نشاط اولیه را از دست می دهند و ارتباطشان با کمپین کمرنگ تر می شود .»
او تشکیل کمیته پیگیری داوطلبان را راهکاری برای این مشکل عنوان کرد و گفت: «با وجودی که چند ماه از تشکیل ان کمیته می گذرد و توانسته داوطلبان را منسجم کند، پیشنهاد می کنم با تشکیل گروه های کوچک بین داوطلبان شبکه های دوستی ایجاد کنیم تا از این هم طریق تبادل تجربه صورت گیرد و هم چه بسا که در آینده این دوستی ها باعث شکل گیری فعالان ، تشکل ها و ان.جی.او های زنان شود . »

موضوع صحبت زینب پیغمبرزاده «راهکارهای افزایش ارتباط داوطلبان با داوطلبان دیگر و با کمپین» بود . او با اشاره به نحوه ی گسترش کمپین گفت :«ابزار کمپین برای گسترش خود میان اقشار مختلف اجتماعی و همه ی مناطق کشور جذب داوطلب از میان مردم بوده و از طریق کارگاه های آموزشی توانسته است دغدغه و خواست خود را به آنان منتقل کند اما مساله ای که وجود دارد چگونگی حفظ ارتباط میان این داوطلبین گسترده و پراکنده است .»
به گفته پیغمبرزاده، با توجه به ساختار غیر تشکیلاتی و غیر سلسله مراتبی کمپین و محدودیت امکاناتی که در اختیار دارد راهکاری که پیش پای آن وجود دارد توجه به هویت های خرد افراد است . او پیشنهاد داد:« می توان با شناسایی و توجه به علایق و دغدغه های فردی داوطلبان اعم از هنری ، فلسفی ، ورزشی و ... و هم چنین ویژگی های سنی ، شغلی و تحصیلی آنها گروه های دوستی پایدار تری میان آنها ایجاد کرد و روابط داوطلبان کمپین را منظم و مستحکم کرد.»
تریبون آزاد کمپین:هیچ کس متولی کمپین نیست
پس از پنل برنامه ی گفتگوی آزاد شروع شد که طی آن شرکت کنندگان در نشست، انتقادات ، پیشنهادات و نظرات خود را درباره ی کمپین و شیوه های عمل و گسترش آن مطرح کردند . یکی از شرکت کنندگان در این مراسم به این نکته اشاره کرد که مجتمع های قضایی خانواده مکان مناسبی برای جمع آوری امضا و جذب داوطلب هستند.
سارا لقمانی هم این پیشنهاد را مطرح کرد که یک روز از روزهای هفته را به عنوان روز جمع اوری امضا نامگذاری کرده و هر هقته در مکان خاصی مثل پارک ها به صورت جمعی امضا جمع کنیم .
از سوی دیگر پیشنهاد تورهای مسافرتی برای جمع آوری کمپین در روستاها و شهرهای کوچک کشور از سوی اعضای کمپین مطرح شد که مورد استقبال قرار گرفت.

راه اندازی كميتة پژوهش و توسعه نیز پیشنهاد پژهان مختاری بود:« بسیاری از زنان ایرانی برخورد و آگاهی نسبت به قوانین و نحوه ی زندگی زنان در جوامع دموکراتیک ندارند و لذا نمی توانند ذهنیتی هم از وضعیت زندگی بهتر داشته باشند . برای حل مشکل می توان کمیته پژوهش و توسعه را راه اندازی کرد تا این آگاهی را در اختیارآنان قرار دهد .»پیشنهاد دیگر او ایجاد بخش پرسش های متداول در سایت کمپین بود.
بهاره میرزا حسینی نیز ضمن صحبت هایش به چند نکته اشاره کرد از جمله اینکه در شرایطی که طرف مقابلمان توجهی به قانونی وانسانی بودن خواستها و فعالیت هایمان ندارد بهتر است که قبل از تصمیم گیری بیشتر دقت کنیم و از انجام کارهای با هزینه ی بالا بپرهیزیم . او همچنین پیشنهاد کرد که در سایت به آمارها بیشتر پرداخته شود چرا که آمارها می توانند نقش مهمی در توجیه افرادی که مسایل زنان را تجربه نکرده اند داشته باشند .

کاوه مظفری با اشاره به صحبت های سمیه فرید در پنل این نکته را یادآوری کرد که ما باید روی شیوه از پایین کمپین حساس باشیم و آن را ادامه دهیم . او گفت:« به نظر من نباید اجازه داد که افراد یا گروه ها از کمپین برای مقاصد سیاسی خود بهره برداری کنند و در واقع از آن سوء استفاده کنند. هرچند معتقدم که همه باید حق داشته باشند در این کمپین فعالیت کنند، اما باید به یاد داشته باشیم که شیوه اصلی کمپین حرکت از پایین و از بطن جامعه است و نباید گذاشت عده ای این شیوه را تغییر دهند و نباید فکر کنیم به هر طریق باید این قوانین تغییر کنند. »
ناهید کشاورز، پژوهشگر مسائل زنان گفت:« وجود کمپین نشان هنده ی این است که ما خواستار تغییر قوانین به هر شیوه ای نیستیم بلکه می خواهیم ضمن آگاهی بخشی و کار آموزشی خواست تغییر، ازپایین ایجاد شود .» او ادامه داد:«هدف کمپین واضح است و همینطور ابزار و روش آن، از این رو نگرانی از بابت سوء استفاده از کمپین موردی ندارد . هر فرد و هر تشکلی با هر انگیزه ای که قصد حمایت از کمپین را دارد از سوی ما قابل پذیرش بوده و این نشان دهنده قدرت و موفقیت کمپین است . »
دلارام علی درادامه ی همین بحث گفت :«فکر می کنم منظور کاوه مظفری این نبوده که از ورود عده ای به کمپین جلوگیری شود و هر کس با هر گرایشی می تواند در این حرکت مشارکت کند منتها باید به این نکته توجه داشته باشیم که اجازه ندهیم جریان خاصی با تغییرکمپین آن را به نفع خود مصادره کرده و به جهت دلخواهش بکشاند . »
یکی از اعضای کمیسیون زنان حزب مشارکت که در جلسه حاضر بود نیز نظر خود را اینگونه بیان کرد:« تا جایی که در مورد خواست تغییر قوانین با هم اشتراک داریم می توانیم با هم همکاری و مشارکت کنیم و زمانی هم که احساس کنیم کسی یا گروهی در حال کشاندن کمپین به سوی دیگر است همیشه می توان با انتشار بیانیه یا طرق دیگر مواضع خود را از آن شخص یا گروه جدا نمود . مهم ترین چیز در این زمینه حفظ اتحاد است .»

پروین اردلان، روزنامه نگار و از اعضای کمپین از حاضران خواست خواست تا به جای بحث های انتزاعی در ورد سوء استفاده از کمپین به تجربه عملی کمپین در این زمینه توجه کنند:« این که تا به حال هیچ سوء استفاده ای از کمپین نشده برای این است که امکان آن در این کمپین وجود ندارد. از سوی دیگر خواسته های حداقلی کمپین با این پشتوانه ی مردمی جایی برای ترس و احتیاط نمی گذارد و سوء استفاده باقی نمی گذارد .»
در ادامه علی صادقی هم لزوم ایجاد تغییرات از پایین را مورد توجه قرار داد:« ارزش کمپین به نظر من دراین است که حرکتی مدنی و خواهان تغییر از پایین است . تجربه نشان داده است که امید بستن به تغییر از بالا سرابی بیش نیست . یک حزب سیاسی می تواند کمپین را قبضه کرده و بعد از آن به جمع آوری امضا هم نپردازد یا با استفاده ازامکانات و تریبونی که در اختیار دارد شعارهای کمپین را تغییر داده و خود متولی آن شود و این شعارها را با عملکرد نامناسب خود لوث کند.»
یکی دیگر از اعضای کمپین در ادامه ی بحث گفت:« مساله زنان یک مساله ی گسترده و متعلق به همه است . تا جایی که متوجه شده ام عده ای نظرشان این است چون بیانیه واضح و خواسته ها روشن است امکان سوءاستفاده وجود ندارد اما عده ای معتقدند که این امکان هست . کاری که باید بکنیم این است که این امکان را از بین ببریم نه اینکه جلوی ورود بعضی افراد یا گروه ها را بگیریم . اگر برخی از احزاب سیاسی داخل کشور بعد از گذشت شش ماه به این نتیجه رسیده خواسته های ما به حق است و می خواهد از ما حمایت کند این نشان دهنده ی موفقیت کمپین است.»

رضوان مقدم نیز با تاکید بر اینکه هیچ کس متولی کمپین نیست یادآور شد که این حرکت هم مثل هر حرکت دیگری ممکن است منحرف شود و سپس افزود:« ما باید با هشیاری مانع چنین چیزی شویم . هر کسی که مایل باشد می تواند در کمپین مشارکت کند و این کمپین متعلق به همه زنان است، اما اگر کسی خود را متولی کمپین بداند هیچ کس صدایش را نخواهد شنید .»
پس از همه این بحث ها بود که اعضای کمپین امضاهایی که جمع کرده بودند به بچه های کمیته مستندسازی دادند. دفترچه ها و فرم های جمع اوری امضا را از بچه های کمیته انتشارات گرفتند و رفتند تا چند وقت دیگر با دستانی پر از امضا دوباره دور هم جمع شوند.

اصل پدر است که مادر رهگذر است / نسیم سرابندی



پله های مترو را دو تا یکی می دوم. مترو کرج ایستاده. می پرم توی واگن بانوان. چه قدر اینجا تاریک است. نفسم بالا نمی آید. خودم را می چسبانم به میله وسط راهرو. صدای زنگ در می آید. در بسته می شود. مترو با تکانی سخت راه می افتد. چند تا خانم روی زمین و پله ها نشسته اند و دوتا خانم تقریبا میانسال ایستاده اند. یکی از آنها با چادر مشکی اش جلوی دوستش ایستاده و با صدای بلند و عصبانیت زیاد گلایه می کند. فکرم خیلی مشغول است. دارم به تمام کارهایی که باید بکنم فکر می کنم. دانشگاه ... زندگی ... درس ... کار ... کمپین...
در حال خودم غوطه ورم که ناگهان صدایش را می شنوم که با نوایی محکم می گوید: «طلاق گرفتم راحت شده ام. قسمت من رو دیدی؟ همه ازدواج می کنند خوشبخت بشن ولی من فقط تو چهار سالی که باهاش زندگی کردم زجر کشیدم.» دیگر گوش هایم تیز می شود. از خانم می پرسم: «طلاقت داد؟»
می گوید: «آره مهرم رو بخشیدم جونم رو آزاد کردم. یه وقتی بود که می گفت حتی اگه یه روز اسم طلاق تو این خونه بیاد من می ذارم می رم قبرستون. کو خانم؟ آدم اول ازدواج گرمه نمی فهمه داره چی کار می کنه. یه بچه دارم. سه سالشه. بچه تا هفت سالگی پیش مادر ِ»
بچه رو ازت می گیره؟
گفته می گیره. فکر کرده، می ذارم از این شهر می رم با بچه ام. مدرسه اش رو عوض می کنم تا بابای سنگ دلش نتونه پیداش کنه. راه می رفت تو خونه و می گفت بچه مال پدر ِ. اینو همه می دونند. می گفت اصل پدر است که مادر رهگذر است. می گفت یه بچه دیگه بیاریم زندگیمون خوب می شه ولی من دیگه گول نخوردم بهش گفتم هر وقت آدم شدی بچه می یاریم.
صدای ناراحت و عصبی اش هنوز در گوشم زنگ می زند. هم خوشحال بود هم ناراحت. گاه می خندبد. حتما داشت به راحت شدنش فکر می کرد.
ادامه می دهد: «خانم برو تو دادگاه های خانواده ببین چه خبره. حالا من تونستم در عرض چند ماه طلاق بگیرم چون مهرم سنگین بود و بخشیدمش. وای به حالت اگه نتونی ثابت کنی که شوهرت باهات بدرفتاری می کنه یا بخوای مهرت رو بگیری. مگه می تونی طلاق بگیری؟
سنگ دل، آب جوش رو من و بچه ام می ریخت. مرد دیگه. اینقدر بهش گفتند تو مردی باید اینطوری باشی که این شده. این هم تنها پسر خانواده بین شیش تا خواهر بود. دیگه نمی شد جلوش رو گرفت.»
می خندد. چه قدر در خنده هایش خشم است. با خودم فکر می کنم چه قدر بدبختی کشیده. همه به حرف هایش گوش می دهند. یکی از زن ها می گوید: «دخترا گوش بدید. موقع ازدواج چشم و گوشتون رو باز کنید»
«این اواخر رفته بود زن گرفته بود. خبرش بهم رسیده بود که سر از خونه های تیمی درآورده»
همه با هم بحث می کنند. زن همچنان از روزهای پر از دردش می گوید. کیفم را به خود می فشارم. به برگه های امضا فکر می کنم. تاریکی نمی گذارد بفهمم رسیده ام یا نه؟ از پنجره به سیاهی مطلق خیره می شوم. اشک در چشمانم می دود. دست توی کیفم می برم و می خواهم برگه ها را درآورم. اما به مأمور مترویی فکر می کنم که هر آن می تواند بیاید در واگن و من را دستگیر کند. به مأمورانی فکر می کنم که پس از آن تجربه دستگیری هر وقت سوار مترو می شوم وارد واگن خانم ها می شوند و سرک می کشند که مبادا باز هم دارم از دردهایمان می گویم.
دنیا دور سرم می چرخد. هنوز هم بحث ادامه دارد. قصه های دردآور ما زنان پایانی ندارد...

وضعيتِ حقوقي اسف بار زنان/عرفان افضلي


نگاهي به قوانين موجود، وضعيتِ حقوقي اسف بار زنان کشورمان را به خوبي آشکار مي نمايد. قوانينِ مربوط به مهريه، طلاق، حضانت، تعدد زوجات، و هزاران مورد ديگر که همگي ناعادلانه و سبب تضعيف جايگاه زن در اجتماعي کنوني است. زنان به دليل وجود چنين قوانين تبعيض آميزي همواره بايد در ترس و اضطراب به سر برند و به جرأت مي توان گفت دلهره و ترديد جزء لاينفک زندگي است. زنان نه تنها به دليل معضلات حقوقي شان در رنجند – و هزينه هاي گزافي را از اين رهگذر پرداخته و مي پردازند – بلکه همواره و از طرق ديگر در معرض برخوردهاي تحقير کننده و توهين آميز قرار دارند. برخوردهايي که ثمره زن بودن در جامعه اي اينچنيني است.
یکی از نمودهای این وضعیت، تفکراتِ مردسالارانه و مملو از تبعيضات جنسيتي است. جاي تاسف است که اين انديشه قيم مابانه و مسلط تا جايي پيش مي رود که زنان خود نيز فرودستي و ناتواني را مي پذيرند و باور مي کنند که به عنوان جنس دوم بايد از حقوق و مزاياي انساني کمتري برخوردار باشند و متاسفانه امروزه و در قرن بيست يکم نيز ما شاهد استثمار زنان هستيم، زناني که هم به لحاظ کمي، نيمي از جمعيت کشور و هم به لحاظ کيفي نيمي از وظايف و مسئوليت ها را بر عهده دارند. اما باز هم مشکلات و نيازهايشان جدي گرفته نمي شود و به عنوان «فرع» همواره به حاشيه رانده مي شوند. آنها هيچگاه فرصت و قدرت به متن آوردن انديشه ها و زندگي شان را نداشته اند، زيرا که انديشه ها، تفکرات و شيوه زندگي شان همواره در زير سلطه معيارهاي سنتي و مردانة جامعه تحت الشعاع قرار گرفته است و اينچنين است که زن به عنوان موجودي فرعي نيازهايش نيز فرعي قلمداد مي گردد و انديشه و فرهنگ حاکم بر جامعه که همان فرهنگ مردانه است، زن را در چارچوب خانه محصور مي کند و از او جز رسيدگي به وظيفه مادري کردن و همسري کردن در خانه انتظار ديگري ندارد. در نتيجة چنين ديدگاهي است که وظيفه زن جز بچه آوردن براي مرد و تداوم نسل او و آماده کردن محيط خانه براي آسايش و راحتي مرد در چيز ديگري خلاصه نمي شود. آري، در جامعه مردسالار، مسئوليت اساسي زن، خانه نشيني و رسيدگي به امورات خانه است؛ و مسئوليت اصلي مرد، حضور در اجتماع و يافتن هويت مستقل اجتماعي! به دنبال چنين نگرشي است که مي بينيم تصميم سازان و رهبران سياسي جامعه غالباً مردان هستند و به دليل در اختيار داشتن قدرت مسلط در جامعه، سهم بسزايي در ساختن و تقسيم بندي هاي جامعه دارند. تقسيم بندي هايي که اقتباس شده از نگرش مرد است که فکر مي کند برتر است و فهمش پيچيده تر، در حالي که امروزه علم ثابت کرده است مردان هيچگاه از نظر تکامل عقلي و مغزي نسبت به زنان برتري نداشته اند. ايجاد چنين تقابلي ميان زن و مرد و برتري دادن به فکر و سخن مردان نسبت به زنان در جامعه – به عنوان تفکر و سخن مسلط – نهايتاً به شکست خواهد انجاميد و پيامدي مثبت به همراه نخواهد داشت.
چرا همواره مردان بايد نقطه مقابل زنان باشند؟ به عنوان مثال چرا همواره دو واژه ظرافت و مادري بايد در کنار يکديگر و توامان باشند؟ مگر نه اينکه پدر نيز مسئول تربيت فرزندان است و پدر و مادر به يک ميزان در تربيت فرزند دخالت دارند؟ پدر نيز به ميزان مادر در رشد و تربيت فرزند مسئول است و به همان ميزان که نقش مادري از ظرافت و اهميت برخوردار است، پدري نيز نقشي ظريف و حساس است، ولي متاسفانه چنين ديدگاهي ناشي از معيارها و ارزشهاي سنتي و تبعيض گرايانه است که مادري کردن را مسئوليتِ اصلي زن و پدري را نقشي کمرنگ در تربيت فرزند مي انگارد. در واقع چگونه مي توان به تعالي زن انديشيد در حاليکه مسئوليت اصلي زن صرفاً رسيدگي به امور خانه و بچه داري است. زنان در جامعه امروز اگر حقي ندارند به اين دليل است که مسئوليتي ندارند و قالب کهنه و سنتي حاکم بر جامعه اجازه سپردن مسئوليت هايي همپا و همدوش مردان را به آنها نمي دهد و زن نيز به ناچار در چنين جامعه اي بايد در آن قالبي درآيد که بر او تحميل مي شود. اما مگر نه اينکه زن نيز انسان است و حق برخورداري از حقوق انساني را داراست؟ و مگر نه اينکه او نيز حق دارد در ساخت جامعه خويش مشارکت داشته باشد و همرديف مردان از امتيازات مساوي برخوردار گردد؟ البته در جامعه اي که قوانين عقب افتاده، ايستا و زن ستيز است، مسلماً وضعيت زنان در حوزه هاي مختلف اجتماع با مشکلات عديده اي همراه مي شود.
اما با وجود تمامي اين محدوديت ها و سنتهاي رايج و دست و پا گير آنچه اميدوار کننده است، تلاش سرسختانه و مقاومت زنان در عرصه هاي گوناگون فرهنگي، هنري، اجتماعي و ... است. زنان جامعه امروز، با وجود انبوه موانع اجتماعي و خانوادگي و نيز مانع بزرگي به نام نظام مردسالار – که روز به روز هم بر ميزان فشار و مقاومتش نسبت به اين تغييرات افزوده مي شود – حضور بسيار چشمگير و قابل توجهي از خود نشان داده است. به هر حال زنان ايراني ديگر پذيراي نقش ها و قالب هاي سنتي نيستند و نسبت به پيگيري مطالبات قانوني و به حق خود تلاش هاي گسترده و آگاهانه اي را آغاز نموده اند. طرح کمپين يک ميليون امضاء نيز از جمله تلاش هاي مستمر و پيگير گروهي از فعالين آگاه جامعه نسبت به وضعيت نابسامان و ناعادلانه حقوق زنان است. طرحي در جهت آگاه سازي و اطلاع رساني براي تغيير قوانين حقوقي ظالمانه و نابرابر که روز به روز وضعيت زندگي زنان کشور را اسف بارتر و رنج آورتر مي سازد. اين طرح حرکتي است هدفمند و پويا در راستاي نفي کليه مظاهر نابرابري و تلاش در جهت کسب حقوق بشر و تحکيم و تقويت دموکراسي، آزادي، صلح و احقاق حقوق تمامي زنان رنج کشيده جامعه. به اميد آن روز ...

Thursday, March 15, 2007

کارگاه کمپین در دانشگاه خواجه نصیربرگزار شد

شنبه ۵ اسفند٬ کارگاه آموزشی حقوق زنان٬ از طرف انجمن اسلامی دانشکده های برق و صنایع خواجه نصیر با حضور مریم حسین خواه و زهره ارزنی برگزار شد.
پپیشنهاد اولیه برای برگزاری کارگاه را یکی از پسران دانشجوی کامپیوتر مطرح می کند و ما می شویم مسئول پیگیری های بعدی و دعوت مهمانان...قضیه را ساده فرض می کنیم: برنامه عمومی نیست پس قرار نیست برای گرفتن مجوز ازدانشگاه به مشکلی بربخوریم٬ سالن سمینار را هم خیلی راحت تر از آمفی تئاتر در اختیارمان قرار می دهند٬ روی همکاری خیلی از بچه ها هم می شود حساب کرد٬ برای تبلیغات و آگاهی بچه ها هم تابلوی انجمن اسلامی دانشگاه در اختیارمان است... ولی... وقتی سه شنبه خبر می رسد که باز هم برای برداشتن تبلیغ کمپین٬ که بچه های انجمن برق برای جمع آوری امضا روی تابلو نصب کرده بودند٬ تذکر داده اند٬ تازه می فهمیم قضیه به آن سادگی ها که فکر می کردیم نیست! تبلیغات کتبی برای کارگاه را از ترس جلوگیری از برگزاری اش٬فراموش می کنیم! و تبلیغاتمان می شود چهره به چهره و رو در رو! و طبیعتا کار اطلاع رسانی چند برابر سخت تر!
فکر می کنیم خب این هم یک نوعش است٬ مثل کار سخت و وقت گیر اما دوست داشتنی و قابل تحسین اعضای کمپین! پس برای تک تک افراد وقت می گذاریم٬ برنامه و حتی خود کمپین یک میلیون امضا را توضیح می دهیم و از هر کدامشان می خواهیم که خودشان هم بشوند عامل تبلیغاتمان! در حین این صحبت ها خیلی ها قول همکاری می دهند٬ مشتاق می شوند که بیایند و بشنوند و بدانند...و ما که روی گفته های تمامشان٬ روی قول همکاری تک تکشان حساب می کنیم...
بگذریم که زمان برنامه می فهمیم اشتباه کرده ایم٬ زمانی که اکثرشان نمی آیند٬ وقتی که خیلی هاشان و ما درس و کلاس را بهانه می کنند می گوییم حق دارند دغدغه هاشان را اولویت بندی کنند... کلید سالن تا ساعت ۱:۳۰ (زمان برگزاری کارگاه) برای دفاعیه ، دست یکی از دانشجویان است.
برنامه با صحبت های مریم حسین خواه در معرفی کمپین و توضیح چگونگی کار آن آغاز می شود ٬اهدافی که کمپین یک ملیون امضا دنبال می کند٬ بیان می شود و سپس زهره ارزنی از قوانین تبعیض آمیز می گوید و هرکدام را با حوصله و ذکر مثال توضیح می دهد. ایشان صحبتهایشان را با اظهار تعجب از تعداد بیشتر پسران حاضر نسبت به دختران آغاز می کنند و با توضیح این نکته که :« من ضد مرد نیستم و تغییر قوانین هم قدرت را از دست مردان خارج نخواهد کرد٬ بلکه قوانین برابر٬ زندگی انها را نیز ساده تر و بهتر خواهد کرد» ادامه می دهند.
چیزی که من و احتمالا بیشتر حاضران را شاید بیش و پیش از هر صحبتی٬ تحت تاثیر قرار داد٬ صمیمیت جلسه بود٬ گرما و انرژی مثبتی که مهمانان عزیزمان همراه اورده بودند. انرژی و گرمایی که باعث شد ایمان بیاورم این حرکت سیال برابری خواهانه٬ تداوم خواهد یافت٬ حرکتی که هر لحظه عظیم تر شده و بر تعداد اعضایش افزوده می شود تا تبدیل به جنبشی تاثیر گذار گردد و «جهان دیگری را ممکن سازد»... این ایمان را در صدای مهربان و مطمئن مریم حسین خواه پیدا کردم٬ وقتی در جواب گلایه های من از وضعیت و ناآگاهی بچه ها گفت:«باید صبر کرد...»٬ این ایمان همان چیزی بود که نگاه زهره ارزنی را انطور نافذ و خاص کرده بود٬ وقتی در آخر جلسه بچه ها را به پیوستن به این حرکت جمعی دعوت می کرد...
و حال می توانم بگویم با اینکه برنامه می توانست با تلاش بیشتر من و دوستانم٬ بسیار بهتر از اینی باشد که بود٬ آنقدر مفید بود که حرفهای روزمره ما در جمع دوستانه مان هنوز پیرامون کمپین ادامه داشته باشد٬ که آن دو پسر ۸۵ ای که پیشتر خیلی نمی شناختمشان٬ باز بیایند و سراغ دفترچه های «تاثیر قوانین بر زندگی زنان» را بگیرند٬ که آن دوست بگوید من می توانم دفترچه ها را بدهم به فلان ارایشگاه و آن یکی داوطلب جمع آوری امضا از دوستان باشگاه ورزشی اش باشد و آن دیگری
....

Wednesday, March 14, 2007

تو حقوق خودتو مي گيري، ما رو تو درد سر ننداز! / سميه حسيني

سر مزار مادر بزرگم كه تازه فوت كرده بود نشسته بودم و به گذشته ها فكر مي كردم... به روزهاي رفته... به كودكي هاي بي دغدغه و شاد... فارغ از آينده هاي بي رحم... فارغ از حس تلخ نابرابري ... و به روزهاي با او بودن... به او... كه يك زن واقعي بود.
غرق در افكارم بودم كه صدايي من را متوجه خودش كرد: «خانوم, قرآن بخوانم؟» سرم را بلند كردم. قبلا هم او را ديده بودم. در همين قبرستان... سر قبرها قرآن مي خواند. از او خواستم چند لحظه اي كنارم بنشيند و به حرف هايم گوش دهد. به راحتي پذيرفت. از زندگي اش پرسيدم... از خودش... از اينكه چرا اينجاست؟ و او هم كه انگار دنبال كسي بود كه بتواند حرفش را به او بزند، سفره ي دلش را باز كرد و گفت و گفت: از اينكه زن اول يك مرد سه زنه است. شوهرش هر از چندگاهي سري به آنها مي زند و بدون هيچ كمكي آنها را ترك مي كند. 7 تا بچه دارد و به غير از دو دختري كه ازدواج كرده اند (و آنها هم زندگي زناشويي موفقي ندارند) بقيه فرزندان با او هستند. و باز هم گفت... ازخشونت هاي شوهرش... و از دردهايي كه بخاطر او كشيده. من هم گوش مي كردم و سعي مي كردم دلداري اش دهم.
برگه ي يك ميليون امضا را از كيفم درآوردم و در خصوص كمپين و اهدافش براي او توضيح دادم... از مواد بيانيه، از حقوق نابرابر زنان در ديه، ارث، شهادت، حضانت و... خصوصا مساله ي تعدد زوجات كه او خود قرباني اين به اصطلاح قانون بود. برايش گفتم و او هم شنيد و پذيرفت. چرا كه انگار آن چيزي را مي شنيد كه خود قبلا تجربه كرده بود... چون سواد نداشت مشخصاتش رو در برگه نوشتم و او هم امضا كرد و درحالي كه هر دو براي هم آرزوي موفقيت كرديم از او جدا شدم.
ضمن بازگشت به خانمي برخوردم كه دستفروشي مي كرد. با خانم ديگري غرق صحبت بود. با خودم فكر كردم كه اينها هم مي توانند مورد خوبي براي صحبت در خصوص كمپين باشند. رفتم جلو و از آنها خواستم تا چند دقيقه اي وقتشان را به من دهند. اول از آنها سوالاتي پرسيدم از اينكه چقدر از حق و حقوق خود خبر دارند و بعد رفتم سر توضيحات خودم. خب آنها هم مثل خيلي هاي ديگر موارد بسياري را مي دانستند و چيزهايي هم برايشان مبهم بود. درد آشنا بودند و رنج كشيده.
در مورد اهداف كمپين براي آنها گفتم و اين كه يك ميليون امضا راهیست براي تغيير قوانين تبعيض آميز... اسم امضا را كه شنيدند دچار ترديد شدند و يكي از آنها انگار چيزي به ذهنش رسيده باشد به من گفت: «دخترم، شما داري كار مي كني و حقوق خودتو مي گيري و واسه كار خودت اومدي سراغ ما بيچاره ها. مثه خيلي هاي ديگه كه ميان و ميرن و شعار ميدن و هيچ اتفاقي هم نميفته، اگر امضا كنيم ممكنه برامون دردسر شه و...» من هم كه اتفاقا همان روز براي گرفتن جواب درخواست كاري كه مدت ها پيش به مركزي داده بودم مراجعه كرده بودم و طبق معمول «نه» شنيده بودم، براي آنها گفتم كه الان دارم از كجا مي آيم و چه جوابي گرفته ام. توضيح دادم كه كمپين يك ميليون امضا هم يك حركت خودجوش و مردمي ست و افراد به ميل خود در اين زمينه فعاليت دارند و هيچ كس بابت امضاهايي كه جمع مي كند حقوقي نمي گيرد و هيچ اجباري هم در گرفتن امضا نيست اما حتي يك امضا هم ما را يك قدم به هدفمان نزديكتر مي كند. تأكيد كردم كه من اين كار را به ميل خودم و به اميد رهايي همه ي زنان وطنم از بند تبعيض و بي عدالتي و به خاطر رسيدن به حقوق واقعي و طبيعي خودم - به عنوان يك زن- انجام مي دهم. با گفتن اين حرف ها اعتمادشان بيشتر شد. برگه را امضا كردند و كلي هم دعاي خير به جان من.
من خوشحال از گرفتن سه پاسخ «آري» آن هم در چنين مكانی، در حالي كه با خودم فكر مي كردم امضاي بعدي در كجا و از چه كسي مي تواند باشد آنجا را ترك كردم.

هبستگی با کمپین یک میلیون امضا در آلمان




چند هفته پیش به گروه عفو بین الملل شهرمان، که من عضوش هستم، پیشنهاد کردم، در برنامه ای که به مناسبت ٨ مارس خواهیم داشت، اکسیون همبستگی با «کمپین یک میلیون امضا» را محور کارمان قرار دهیم. متن بیانیه ترجمه شده به انگلیسی و آلمانی را هم به اعضا دادم. استقبال کردند و قرار شد یکی از اعضای گروه، مرد مسن بسیار دوست داشتنی، متنی را بنویسد در همبستگی. یکی از خانمها پیشقدم شد که اگر عکس یا طرحی مناسب موضوع داریم، در قطع بزرگ چاپ کند. به منیره کاظمی متوسل شدم. او هم، که آرشیوی از عکسهای حرکات زنان در ایران دارد، فوری چند نمونه از عکسهای تظاهرات ٨ مارس گذشته و ٢٢ خرداد را برایش فرستاد.
مکان و زمان برنامه را جائی و زمانی انتخاب کرده بودیم که طبق سنتی هر ساله در روز ٨ مارس یکی از زنان فعال در سازمانهای غیرانتفاعی مورد تقدیر قرار می گیرد. میهمانان زیادی آمده بودند و همه آراسته. سر و وضع من به فضا نمی خورد. فرصت نکرده بودم بعد از اکسیون مشابهی، که ساعتی قبل در فرانکفورت داشتیم، به خانه بروم و سر و روئی مرتب کنم. اما خوشبختانه دو خانم دیگر عضو گروه، رگینا و الن، مرتب و شیک بودند.
کاغذهای لازم را روی میز چیدیم و عکسها را هم به دیوار نصب کردیم. رگینا از مسئول برنامه اجازه گرفت و موضوع اکسیون ما را از طریق بلندگو سالن به اطلاع جمع رساند. بلافاصله گروهی از شرکت کنندگان به میز نزدیک شدند، برگه را می خواستند که امضا کنند. بعضی ها فقط می خواستند به عنوان هبستگی زیرنامه همبستگی را امضا کنند و مایل به بحث یا اطلاعات بیشتر نبودند. اما کسانی هم بودند که سخت کنجکاو بودند. زنی برافروخته خطاب به من گفت: برای چه امضا کنم، خودتان کردید. اشاره اش به تصاویری بود از زنان سراسر سیاهپوش با مشتهای گره کرده، یادگاری از آن سالها. اینجا اغلب مردم تنها این تصویر را از زنان کشور ما و دیگر کشورهای اسلامی در ذهن شان دارند. ادامه داد «از ما می خواهید، این همه، بار روی دوش ما گذاشته اید با حضورتان و مسائل تان».
رگینا تلاش کرد او را آرام کند. این دفعه نوبت من بود. گفتم: خانم، کسی از شما انتظار ندارد که قوانین ایران را عوض کنید. روشن است که این کار عظیم را فقط زنان و مردان آن کشور می توانند انجام دهند. رنج و زندان را هم آنها باید تحمل کنند. گفتم: ببینید امروز روز جهانی زن است روز همبستگی زنان دنیا با همدیگر. فقط همین یک روز را داریم که به همدیگر بگوئیم: می فهمیم شما را.
لبخندی زد از سر آشتی و گفت من که مخالف نیستم فقط خواستم با همدیگر بحث کنیم. بعد، از سختیهای زندگی خودش گفت، از مرگ فرزندش، که دلیل آن را نبود مهد کودک می دانست در سالهای پیش، زمانی که او مجبور بود کار کند و حالا بازنشسته است و از مستمری اندک بازنشستگی گفت. تنها بود و نیاز به همصحبت داشت. گفت مهد کودک و این خواسته ها مهتر از همه چیز است. زنان شما هم باید این چیزها را بخواهند. گفتم اینها هم خواسته شان است. فعلا اولویتها را نوشته اند.
رفتم بیرون که سیگاری بکشم. او درد دلش را با رگینا ادامه داد. رگینای صبور، معلم است و ضمنا فعال داوطلب در انجمن کلیسا.
وقتی برگشتم، الن مشغول صحبت با یک زن خوش پوش و خوشرو بود حدود ٦٠ ساله. این را اضافه کنم که غیر از سه یا چهار نفر بقیه امضا کنندگان همه خانمهای میان سال یا مسن بودند. چند مرد مسن هم امضا کردند. ترکیب سنی سالن هم همین بود. زن خوشرو از حزب سوسیال دموکرتها بود و داشت تعریف می کرد که به همراه چند نفر دیگر در سال ٢٠٠٥ در ایران بوده. کنجکاو شدم که از نگاه او کشورم را ببینم. وارد صحبت شدیم. یمن، سوریه و چند کشور دیگر عربی را هم نام برد، که بازدید کرده بود. گفت که احساس می کند تغییرات در این کشورها خیلی محال است و تقریبا بی چشم انداز. گفتم: اما با چشم اندار تاریک هیچ حرکتی صورت نمی گیرد هر تغییری هم، که در دنیا صورت گرفته، پشت سرش حرکت و اعتراضی بوده است.
کنجکاو بودم که بدانم چه احساسی داشته وقتی مجبور شده بود روسری سرکند. گفت در یمن و سوریه و مراکش مجبور نبوده و در ایران از این کار احساس تحقیر کرده است. گفت که مسئله برایش فقط یک تکه پارچه نبود، از چیزی بود که پشت آن نهفته است. گفت که تا چند روزی خیلی عصبانی و غمگین بوده، اما بعد تا حدودی به آن عادت کرده بود.
در این روز با سوال دیگری هم مواجه شدم. چند نفری گرچه نامه همبستگی را امضا کردند، اما تردید داشتند که این امضاها تاثیری داشته باشد. خود من هم هر بار که موردی برای امضا کردن پیش آمده، به این مسئله فکر کرده ام. در چند ماه گذشته این موردها کم نبودند: امضا علیه سنگسار، علیه جنگ، اعتراض به کنفراس هولوکاست در تهران، اعتراض به دستگیریهای هفته گذشته و چند مورد دیگر. فکر می کنم هر امضا تاملی است بر موضوع مورد اعتراض یا خواسته، یعنی یک آگاهی و یک همبستگی و خواه ناخواه حامل مسئولیتی است برای فرد امضا کننده. ضمنا تاثیر این امضاها را نادیده گرفت. گرچه در تاثیر آن هم نباید اغراق کرد که می تواند به خود فریبی بینجامد. در اکسیونهای جمع آوری امضا، که یکی از رایج ترین شیوه های گروه های وابسته به عفو بین الملل است، هدف مهم، آگاه کردن اذهان به حادثه دردناکی است که در گوشه ای از جهان اتفاق می افتد و مهمتر ایجاد همبستگی.
پیش از این برنامه، با آذر و منیر قرار داشتیم که در تجمع روز زن شهر فرانکفورت شرکت کنیم. اینجا میز نداشتیم منیر، آذر و من کاغذهامان را در دست گرفتیم. مجبور بودیم موضوع را شفاهی توضیح دهیم و گاه صدایمان در متن صدای بلندگو گم می شد. تعداد اندک تجمع کنندگان توی ذوق می زد. از این تعداد کم، اما حضور ایرانیها و کردهای ترکیه چشمگیر بود. به مردی، که دسته یک پلاکارد را گرفته بود، نزدیک شدم. با آلمانی شروع کردم، اشاره کرد که نمی فهمد. کرد ترکیه بود. خواستم با ترکی آذری با او حرف بزنم. این هم نشد. سراغ زن مسنی رفتم که روسری مدل سنتی بسر داشت. او هم ترکی آذری مرا نفهمید. زن جوان دیگری که همراهش بود حرفهای مرا به او به ترکی ترجمه کرد. از همدردی سری تکان داد. در نگاهش یک دنیا درد خوابیده بود. احساس کردم متعجب است که حالا چرا بین این همه آدم، او را انتخاب کرده ام. زن جوان همراهش متن را خواند و امضا کرد. زن دیگری که او هم جوان بود به ترکی گفت در ترکیه هم وضع بهتر نیست. به قتلهای ناموسی در آنجا اشاره کرد. گفتم اخبار ترکیه را با علاقه دنبال می کنم. اما آنجا یک فرق مهم هست، قانون موافق قتلهای ناموسی و دیگر فشارهای خانگی نیست و زنان می توانند علیه این تبعیضات مبارزه کنند حتی قانونی. تائید کرد که حداقل در آنجا لائیسیته وجود دارد.
در اینجا تعداد دختران و زنان جوان کم نبود. البته مردهای جوان هم حضور داشتند. جوانها اصلا نمی خواستند وارد بحث شوند و ترجیح می دادند خودشان متن را بخوانند و مایل به شنیدن توضیحات بیشتر نبودند. بی چک و چانه امضا می کردند. به یاد عکس جلوه افتادم. به یکی از این دخترها گفتم بسیاری از فعالان این کمپین دختران جوانی به سن و سال تو هستند. مثل اینکه حرف خوبی نزده بودم. گرچه قصدم ایجاد نوع ملموسی از همبستگی بود اما حرف، معنی دیگری یافته بود. گوئی که چیزی را به رخش کشیده باشم.
یکی از آنها آدرس ایمیل کمپین را یادداشت کرد و گفت که خودش امضا خواهد کرد. این بی اعتمادی را در چند نفر دیگر هم دیدم. خانمی می گفت: من موافق هستم اما اول باید بدانم شما از طرف چه انجمن و گروهی هستید، تا امضا کنم. این اشکال به کار ما وارد بود در آنجا مبتکر اکسیون خود ما چند نفر بودیم. وقتی به این خانم گفتم، که من عضو عفو بین الملل هستم و یک ساعت دیگر همین اکسیون را از طرف آنها خواهیم داشت، پذیرفت که امضا کند.
یک زن بسیار جوان خبرنگار هم- احتمالا از طرف فرانکفورته روندشاو- در بین جمعیت بود. منیر از او خواسته بود که بیانیه همبستگی ما را هم گزارش کند. با حالت ناخوشایندی رد کرده بود. منیر از من خواست که من هم سعی خودم را بکنم. جلو رفتم و از خبرنگار با احترام سوال کردم که آیا مایل است در باره اکسیون ما اطلاعات داشته باشد، با سردی و بدون آنکه پاسخ منفی اش را اظهار دارد، برگه را گرفت، امضا کرد و به من پس داد. اینجا بارها دیده ام وقتی برای خبرنگارها چهره ای ناآشنا هستی، بی اعتماد و سرد نگاهت می کنند.
تجمع کنندگان بعد از خواندن چند بیانیه، از جمله بیانیه ما به راهپیمائی پرداختند. ما دیگر نمی توانستیم کارمان را ادامه دهیم. کسی حاضرنمی شد که از صف راهپیمایان جدا بماند و حرفهای ما را گوش کند. با دوستان خداحافظی کردیم. ساعتی بعد نشست اتحادیه کارگری بود به مناسبت همین روز. منیر می رفت که آنجا کار را ادامه دهد و آذر مایل بود به سراغ همسایه ها و آشناهایش برود و موضوع امضا را با آنها در میان بگذارد. من هم باید می رفتم به مراسم عفو بین الملل.
منیره برادران، ١٠ مارس ٢٠٠٧

Monday, March 12, 2007

از آیینه بپرس نام نجات دهنده ات را/سارا لقمانی




پول سفرها را که از جیب می گذاریم، کتابچه ها را با همان پنج تومان پنج تومان حق عضویت ها چاپ می کنیم. کسی که بابت نوشتن در سایت پول طلب نمی کند. کارگاه ها را در خانه های زنان شهر برگزار می کنیم. اگر ناراحت نمی شوید پول هایی هم بابت نذر و دعای خیر از زنان ناامید از خود و چشم امید دوخته به ما، به دستمان می رسد. 15 میلیون یورو* به چه کارمان می آید؟
کارگاه هایمان به ویدئو پروژکتور نیازی ندارد. نوشته ها را حتی تایپ و پرینت نگرفتیم با ماژیک روی کاغذ نوشته ایم. برای آنکه چشمها را شاید بنوازد چند رنگ ماژیک خریدیم. پول آن را که داشتیم. شبانه به شهرستان ها می رویم تا جای خوابمان صندلی های اتوبوس باشد. به مقصد که می رسیم مهمان خانه های زنان جوان و پرشور شهر می شویم. با دست پخت های خانگی مارا میهمان غذاهای محلی می کنند. کرایه تاکسی ها را هم از جیب حساب می کنند. هربار خجالت زده می شویم ولی مهمان نوازند دیگر. کمپین یک میلیون امضا پول زیادی نمی خواهد. صبوری می خواهد تحمل می خواهد.
کارگاه ها را در خانه های شهر برگزار می کنیم. هر هفته به خانه یک زن می رویم. مبل ها را جابجا می کنیم تا وقتی داوطلبان می نشینند همدیگر را راحت ببینند و دیوار را. دیواری که کاغذ نوشته ها را به آن می چسبانیم. کاغذ هایی که چسب های هر بار به دیوار چسبیدن را در خود حفظ کرده است. می توانم چسب کاغدها را بشمرم و بگویم چند بار کارگاه گذاشتیم. به خانه چند زن رفته ایم. با چند زن و مرد راجع به قوانین حرف زدیم. اشک چند زن را در کارگاه ها دیده ام که سرازیر شد و نگاه لرزانش گفت که این قانون این بی قانونی شامل حال او هم شده است.
هر بار که خوردگی کاغذها را می بینم می گویم دفعه بعد آن را تایپ کنیم و پرینت بگیریم.وقتی بچه های شهرهای دیگر به تهران آمدند روی میز ناهار فقط ماکارونی با سویا دیدند و کشک بادمجان بدون گردو. ترشی را هم یکی از همان زنانی که خانه اش را برای کارگاه به ما داده بود، درست کرده بود. اکرم خانم را می گویم. یاد مامانم افتاده بودم که می گفت کشک بادمجان یعنی یک غذای مجانی. این که دیگر 15 میلیون یورو نمی خواهد. می خواهد؟ کمپین دل دردمند می خواهد.
کمپین حمایت پیرزن داغدیده 80 ساله را می خواهد که می گوید حالا که من دارم می میرم، آمده اید؟ آن زمان که مرا به اجبار به عقد همسرم درآوردند کجا بودید؟ هربار که همسرم مرا زیر مشت و لگد می گرفت زمزمه می کردم کسی به فکر گلها نیست. کسی به فکر ماهی ها نیست. کسی نمی خواهد باور کند که باغچه دارد می میرد. حیاط خانه ما تنهاست . پیرزن 60 ساله ای با دو دختر و دو پسرش به دفتر کارم آمدند تا بگویند چه کنند که پدرشان نتواند بعد از 45 سال زندگی مشترک، مادر را از خانه بیرون کند؟ می گفتند" زن دوم گرفته. او را به خانه مادرمان آورده. خانه ای که 45 سال برای آن زحمت کشیده. بچه هایش را در آن پرورش داده. برای شوهرش همسری کرده مادری کرده کلفتی کرده. همه مهریه اش به پول امروز می شود 4 میلیون، گذاشته کف دستش می گوید فردا برویم برای طلاق". دختر ها و پسرها حرف می زنند و پبرزن نگاه می کند . چگونه نگاهش کنم؟ به چه رویی؟ او مادر من است. مادر شماست. او همه هویتش خانه اش است و بچه هایش. همه او را به اسم زن حاجاقا می شناسند و حالا حاجاقا می خواهد او را از خانه بیرون کند. چشمانش عین التماس است. چادر از سرش می لغزد. جای کبودی گوشه صورتش پیداست. فکر می کند اگر دیگر آبرویی ندارد که حرف بزند باید با تمام قدرت به من نگاه کند. می خواهد با سوی نگاهش بگوید، داد بزند، فریاد بزند که به عروس و داماد و نوه هایش چه بگوید؟ کجا باید برود؟ که آن زن جوان کیست که اکنون در خانه اش است. مادر حقش را می خواهد. حق زندگی اش را. حق سوختنش را. سرویس های اطلاعاتی هلند می توانند به او کمک کنند؟ بگویید بیایند. 15 میلیون یورو آبروی از دست رفته را به او باز می گرداند؟ بگیرید برایش.
ما هر چه را که باید از دست داده باشیم از دست داده ایم. ما بی چراغ به راه افتاده ایم... چقدر باید پرداخت؟
دو سال پیش وقتی پدر بزرگم فوت کرد فکر می کردم از خانه کوچک او در نظام آباد چقدر به مادربزرگم می رسد وقتی 5 پسر و 2 دختر دارد. یک هشتم فقط از ساختمان نه از زمین با حساب کتاب من شد 7 -8 میلیون. چه باید می کرد با آن پول ؟ بعد از 50 سال عمری که در آن خانه برای شوهر و 7 فرزندش گذاشته بود؟ که پدرم گفت آن خانه کلنگی است . ساختمانش قیمتی ندارد. هر چه باشد پول زمین است و من هیچ گریه نکرم وقتی قبل از چهلم پدر بزرگ، مادر بزرگ مرد. گریه نکردم وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود و در تمام شهر قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند. وقتی که چشم های کودکانه عشق مرا با دستمال تیره قانون می بستند.
کاش می شد از میان چپ های افراطی و راست های بنیادگرا بیرون می آمدیم تا صدای به هم خوردنشان گوش عالم را کر می کرد. این طرف می گوید چهارچوب این نظام را قبول دارید و مشکلتان نابرابری دیه و ارث است. آن طرف می گوید وااسلاما . این طرف می گوید فکر می کنید حکومت دلش به حال یک میلیون امضا می سوزد و به خواست شما ترتیب اثر می دهد؟ آن طرف می گوید سرویس های اطلاعاتی غرب قوانین ایران را تبعیض آمیز علیه ایران قلمداد کرده است. این طرف می گوید شما فکر می کنید می توانید از کافی شاپ انقلاب کنید؟ آن طرف می گوید این ها می خواهند براندازی نرم کنند. و من فکر می کنم در سرزمین قدکوتاهان که معیارهای سنجش همواره بر مدار صفر سفر کرده اند چرا توقف کنیم؟ چرا؟
یک لحظه از فکر آمریکا و هلند و انرژی هسته ای و حق مسلم مردم ایران بیرون بیایید می خواهم سخنی به شما بگویم. پیشنهاد می کنم برای آنکه حرفم را دیگران نشنوند و به گوش سرویس های اطلاعاتی غرب نرسد مرزها را ببندید. دیوار ها را بلند تر کنید تا فقط خودتان بشنوید. مشارکتی ها، مجلسی ها، هنرمندان، ورزشکاران، کیهانی ها، استادان دانشگاه، ملی مذهبی ها، چپ ها، راست ها، موافقان حکومت، مخالفان حکومت همه تان جمع شویدتا به شما بگویم قانون لزوم تمکین جنسی زن از شوهر چه بلایی بر سر خواهران و دختران شما در پستو های خانه هایشان می آورد. می خواهم به شما بگویم می دانید وقتی دخترتان نه ماهه باردار بود دامادتان دامادتان به اجبار با او همبسترشد و او را راهی بیمارستان کرد او نتوانست به شما بگوید و نتوانست به دادگاه بگوید چون باید تمکین می کرد.
ای دوست، ای برادر، ای همخون وقتی به ماه رسیدی تاریخ قتل عام گلها را بنویس.
شب سرد زمستان است و با جلوه کنار بخاری نشسته ایم و چای می خوریم. یکی از زنان داوطلب زنگ می زند می گوید فردا ختم انعام دارد و می خواهد در خصوص قوانین تبعیض آمیز و کمپین و امضا با زنان فامیل و همسایه حرف بزند و به کتابچه احتیاج دارد. استکان را زمین می گذاریم و می رویم شهرک آپادانا. در ماشین نشسته ام و جلوه را نگاه می کنم که که در مقابل در آپارتمان با زنی که نمی شناسمش حرف می زند، می خندد، کتابچه می دهد. منتظرم چند برگ امضا شده بدهد به جلوه ولی دست خالی بازمی گردد. نگاه پرسان مرا می بیند شانه هایش را بالا می اندازد و می گوید:" گفت امضاهایی را که گرفتم دوست دارم دلم نمی آید از خانه ام بیرون کنم". خانه دار است و مادر سه فرزند. دیروز در صف سبزی فروشی از 5 زن امضا گرفته بود و همسرش در محل کار 30 امضا از همکاران مرد خود جمع کرده بود. کاش می شد با نهایت سرعت بروم به سمت افق.
یک پنجره برای من کافیست یک پنجره به لحظه آگاهی و نگاه و سکوت
15 میلیون یورو پیشکش شما.
خواست جمع آوری یک میلیون امضا خواست زنان و مردان آزاد اندیش همین سرزمین است. برگه های بیانیه را زنان و مردان همین دیار امضا می کنند. چرا که باور داریم اگر آنان نخواهند هیچ چیز نمی تواند تغییر کند. سرمایه های کمپین دختران و پسران جوان و پرانگیزه ایران هستند که می خواهند دنیای اطرافشان را خودشان آباد کنند. چند صد میلیون دلار و یورو و دینار و ریال نمی تواند درد آنان را آرام کند.. سرمایه کمپین پول نیست انسانهای آزاده ایران است که به یکدیگر امید دارند و به فردا.
فردایی که زود می آید چون کسی می آید
کسی می آید
کسی که در دلش با ماست
درنفسش با ماست در صدایش با ماست
کسی که آمدنش را نمی شود گرفت و دستبند زد و به زندان انداخت
..... و سفره را می اندازند
..... و سهم ما را هم می دهد. من خواب دیده ام
*اشعار از فروغ فرخ زاد است
*اشاره به نوشته کیهان درمورد کمپین یک میلیون امضا

فاصله / زهرا کاظمی








داشت چاي و شيريني اش را مي خورد. داشتم فكر مي كردم از كجا شروع كنم. ذهنم را مي گشتم و به جايي نمي رسيدم. توي خاطره هايم از او هيچ حساسيتي نسبت به مسائل اجتماعي نبود... هيچ حساسيتي به مسائل زنان... من و كارهايم هميشه برايش عجيب بوديم و بيشتر پيش پا افتاده و حتي مسخره و گاهي به زبان مي آورد...
گفت: «خب ديگه چه خبر؟»
لبخند و هيچي مثل هميشه.
شانس آوردم كه پرسيد: «هنوز اون كارهاتو؟»
كارهاي فرهنگي؟ آره....
تو فاصله ي اين مكالمه چيزي به ذهنم رسيد. چيزي كه هميشه برايش مهم بود. مسائل مالي. شروع كردم به توضيح امضاها و مشكلات زنان و اولين مساله، ارث را مطرح كردم. مطمئن بودم كه شاكي مي شود از اين كه چرا دوتا بچه در يك خانه تنها به دليل جنسيتشان بايد از ارث مساوي برخوردار نباشند. اما جوابي كه ازش شنيدم عجيب بود: «نه، خيلي هم عادلانه است. معلومه كه برادرم بايد دو برابر سهم ببره. اصلن چرا بايد پول پدرم بياد تو خونه داماد و دست داماد؟» خنده ام گرفت. تفكر مردسالارانه آنقدر بر او حاكم بود كه در اين ميان، اصلن خودش را به حساب نمي آورد. خودش را حذف كرده بود و قياس توي ذهنش، قياس بين 2 مرد بود: برادرش و همسرش.
2 سال دیگر
صدايش جوان بود و خوشحال. من اما نمي شناختمش. خودش را معرفي كرد. باز هم نشناختم. گفت: «من شنيدم دارين امضا جمع مي كنين. برگه هايش را دست آقاي... ديدم. اون شماره ي شما را به من داد. مي خواستم ازتون برگه ها را بگيرم من هم امضا جمع كنم. مي شه بگين تا الان چند تا امضا جمع شده. تا دو سال ديگه، يه ميليون ميشه؟»
آن قدر سؤال و اين همه هيجان... طوري با اطمينان حرف مي زد كه انگار اين يك ميليون امضا سند قطعي تغيير قوانين است... و طوري تاكيد مي كرد روي دو سال كه نمي شد علتش را نپرسيد... روميناي پنج ساله اش فقط دو سال ديگه وقت داشت كنار مادرش باشد. روزي كه آمد پيش ما برگه هاي امضا را بگير، غم توي كلامش بود و اميد توي چشم هايش و حرف هايش تا آخر شب توي ذهن ما: «اگر همه ي زنها بدانند، بچه اي را كه نه ماه به سختي حمل كرده و به زحمت به دنيا آورده اند و با مشقت بزرگ كرده اند، متعلق به خودشان نيست، هيچ وقت بچه دار نمي شن.»

Saturday, March 10, 2007

نقاب دورغین / راحله عسگری زاده








دوست و همكاري دارم كه بين باقي جوان هاي همكار به احترام به خانم ها و مهرباني معروف است. چند شب قبل با او و دو دوست ديگر عازم جايي بوديم. در ماشين يكي از دفترچه ها را از كيفم در آوردم و پرسيدم آيا چيزي در مورد كمپين شنيده يا نه؟ ابراز بي اطلاعي كرد. وقتي شروع به صحبت كردم دوست ديگري كه در ماشين بود (یک پسر) شروع به شوخي و دست انداختن كرد كه: «محمد اگه اينو امضا كني فردا ديگه كسي بهت اجازه نمي ده دو تا زن بگيري.» و جو ماشين را به شوخي كشاند.
سعي كردم بحث را تغيير دهم و صحبت كمپين را بكنم. محمد پرسيد چه قوانيني رو مد نظر داريم؟ وقتي قوانين رو توضيح مي دادم سعي مي كرد به همه پاسخ دهد. انگار با توجه به جوسازي اوليه آن دوست مي ترسيد اگر تأييد كند ديگران مسخره اش كنند. مثلا اصرار داشت كه من براي پدر و مادرم بيشتر زحمت مي كشم پس ارثم بايد بيشتر باشد يا... در همين حين صحبت بر سر قتل هاي ناموسي رسيد. محمد به حرف هاي همه گوش مي داد و هيچ نمي گفت. متوجه شدم كه تحت تأثير قرار گرفته. با تعجب گفت: «نمي دانستم كه پدر صاحب خون بچه محسوب مي شود.» وقتي كسي مثال خيانت و روابط زناشويي را پيش كشيد محمد سررشته كلام را به دست گرفت و نطق بلند بالايي كرد در رابطه با اينكه زني كه به شوهرش خيانت مي كند و دو زندگي و خانواده را به بازي مي گيرد بايد كشته شود!!
همه شوكه شده بودند! كسي انتظار چنين حرفي از او نداشت. پس از چند ثانيه سكوت كسي پرسيد :
و اگر مرد خيانت كند ...
مردي كه زندگي يك زن شوهردار ...
نه عزيزم! اگر يك مرد زن دار خيانت كنه چي مي شه؟ بايد كشتش؟
محمد سكوت كرد . همه نگاهش مي كردند . همكار به ظاهر مهربان و به قول معروف خانواده دوست نفس عميقي كشيد و گفت: «نه! اون فرق داره!»
گاهي اوقات در حين جمع كردن امضا و يا صحبت با مردم مي بينم چقدر ماسكي كه ديگران به صورت مي زنند با واقعيتشون فرق داره. بين اين آدم ها كه زندگي مي كني مي فهمي كه ممكنه هر لحظه ماسكشون رو كنار بذارن و از حق هايي كه قانون بهشون مي ده چه سوء استفاده هايي كنن. اينجور مواقع بيشتر از هر وقتي احساس عدم امنيت مي كنم و لزوم اين حقوق رو توي زندگيم بيشتر احساس مي كنم. حقوقي كه بايد براي رسيدن بهش تلاش كرد. حقوقي ساده كه براي رسيدن بهشون راه مشكلي پيش رو داريم.