Friday, March 16, 2007

وضعيتِ حقوقي اسف بار زنان/عرفان افضلي


نگاهي به قوانين موجود، وضعيتِ حقوقي اسف بار زنان کشورمان را به خوبي آشکار مي نمايد. قوانينِ مربوط به مهريه، طلاق، حضانت، تعدد زوجات، و هزاران مورد ديگر که همگي ناعادلانه و سبب تضعيف جايگاه زن در اجتماعي کنوني است. زنان به دليل وجود چنين قوانين تبعيض آميزي همواره بايد در ترس و اضطراب به سر برند و به جرأت مي توان گفت دلهره و ترديد جزء لاينفک زندگي است. زنان نه تنها به دليل معضلات حقوقي شان در رنجند – و هزينه هاي گزافي را از اين رهگذر پرداخته و مي پردازند – بلکه همواره و از طرق ديگر در معرض برخوردهاي تحقير کننده و توهين آميز قرار دارند. برخوردهايي که ثمره زن بودن در جامعه اي اينچنيني است.
یکی از نمودهای این وضعیت، تفکراتِ مردسالارانه و مملو از تبعيضات جنسيتي است. جاي تاسف است که اين انديشه قيم مابانه و مسلط تا جايي پيش مي رود که زنان خود نيز فرودستي و ناتواني را مي پذيرند و باور مي کنند که به عنوان جنس دوم بايد از حقوق و مزاياي انساني کمتري برخوردار باشند و متاسفانه امروزه و در قرن بيست يکم نيز ما شاهد استثمار زنان هستيم، زناني که هم به لحاظ کمي، نيمي از جمعيت کشور و هم به لحاظ کيفي نيمي از وظايف و مسئوليت ها را بر عهده دارند. اما باز هم مشکلات و نيازهايشان جدي گرفته نمي شود و به عنوان «فرع» همواره به حاشيه رانده مي شوند. آنها هيچگاه فرصت و قدرت به متن آوردن انديشه ها و زندگي شان را نداشته اند، زيرا که انديشه ها، تفکرات و شيوه زندگي شان همواره در زير سلطه معيارهاي سنتي و مردانة جامعه تحت الشعاع قرار گرفته است و اينچنين است که زن به عنوان موجودي فرعي نيازهايش نيز فرعي قلمداد مي گردد و انديشه و فرهنگ حاکم بر جامعه که همان فرهنگ مردانه است، زن را در چارچوب خانه محصور مي کند و از او جز رسيدگي به وظيفه مادري کردن و همسري کردن در خانه انتظار ديگري ندارد. در نتيجة چنين ديدگاهي است که وظيفه زن جز بچه آوردن براي مرد و تداوم نسل او و آماده کردن محيط خانه براي آسايش و راحتي مرد در چيز ديگري خلاصه نمي شود. آري، در جامعه مردسالار، مسئوليت اساسي زن، خانه نشيني و رسيدگي به امورات خانه است؛ و مسئوليت اصلي مرد، حضور در اجتماع و يافتن هويت مستقل اجتماعي! به دنبال چنين نگرشي است که مي بينيم تصميم سازان و رهبران سياسي جامعه غالباً مردان هستند و به دليل در اختيار داشتن قدرت مسلط در جامعه، سهم بسزايي در ساختن و تقسيم بندي هاي جامعه دارند. تقسيم بندي هايي که اقتباس شده از نگرش مرد است که فکر مي کند برتر است و فهمش پيچيده تر، در حالي که امروزه علم ثابت کرده است مردان هيچگاه از نظر تکامل عقلي و مغزي نسبت به زنان برتري نداشته اند. ايجاد چنين تقابلي ميان زن و مرد و برتري دادن به فکر و سخن مردان نسبت به زنان در جامعه – به عنوان تفکر و سخن مسلط – نهايتاً به شکست خواهد انجاميد و پيامدي مثبت به همراه نخواهد داشت.
چرا همواره مردان بايد نقطه مقابل زنان باشند؟ به عنوان مثال چرا همواره دو واژه ظرافت و مادري بايد در کنار يکديگر و توامان باشند؟ مگر نه اينکه پدر نيز مسئول تربيت فرزندان است و پدر و مادر به يک ميزان در تربيت فرزند دخالت دارند؟ پدر نيز به ميزان مادر در رشد و تربيت فرزند مسئول است و به همان ميزان که نقش مادري از ظرافت و اهميت برخوردار است، پدري نيز نقشي ظريف و حساس است، ولي متاسفانه چنين ديدگاهي ناشي از معيارها و ارزشهاي سنتي و تبعيض گرايانه است که مادري کردن را مسئوليتِ اصلي زن و پدري را نقشي کمرنگ در تربيت فرزند مي انگارد. در واقع چگونه مي توان به تعالي زن انديشيد در حاليکه مسئوليت اصلي زن صرفاً رسيدگي به امور خانه و بچه داري است. زنان در جامعه امروز اگر حقي ندارند به اين دليل است که مسئوليتي ندارند و قالب کهنه و سنتي حاکم بر جامعه اجازه سپردن مسئوليت هايي همپا و همدوش مردان را به آنها نمي دهد و زن نيز به ناچار در چنين جامعه اي بايد در آن قالبي درآيد که بر او تحميل مي شود. اما مگر نه اينکه زن نيز انسان است و حق برخورداري از حقوق انساني را داراست؟ و مگر نه اينکه او نيز حق دارد در ساخت جامعه خويش مشارکت داشته باشد و همرديف مردان از امتيازات مساوي برخوردار گردد؟ البته در جامعه اي که قوانين عقب افتاده، ايستا و زن ستيز است، مسلماً وضعيت زنان در حوزه هاي مختلف اجتماع با مشکلات عديده اي همراه مي شود.
اما با وجود تمامي اين محدوديت ها و سنتهاي رايج و دست و پا گير آنچه اميدوار کننده است، تلاش سرسختانه و مقاومت زنان در عرصه هاي گوناگون فرهنگي، هنري، اجتماعي و ... است. زنان جامعه امروز، با وجود انبوه موانع اجتماعي و خانوادگي و نيز مانع بزرگي به نام نظام مردسالار – که روز به روز هم بر ميزان فشار و مقاومتش نسبت به اين تغييرات افزوده مي شود – حضور بسيار چشمگير و قابل توجهي از خود نشان داده است. به هر حال زنان ايراني ديگر پذيراي نقش ها و قالب هاي سنتي نيستند و نسبت به پيگيري مطالبات قانوني و به حق خود تلاش هاي گسترده و آگاهانه اي را آغاز نموده اند. طرح کمپين يک ميليون امضاء نيز از جمله تلاش هاي مستمر و پيگير گروهي از فعالين آگاه جامعه نسبت به وضعيت نابسامان و ناعادلانه حقوق زنان است. طرحي در جهت آگاه سازي و اطلاع رساني براي تغيير قوانين حقوقي ظالمانه و نابرابر که روز به روز وضعيت زندگي زنان کشور را اسف بارتر و رنج آورتر مي سازد. اين طرح حرکتي است هدفمند و پويا در راستاي نفي کليه مظاهر نابرابري و تلاش در جهت کسب حقوق بشر و تحکيم و تقويت دموکراسي، آزادي، صلح و احقاق حقوق تمامي زنان رنج کشيده جامعه. به اميد آن روز ...

No comments: