ساعت 8 شب چهارشنبه 16 اسفند بود، از مراسم بزرگداشت روز جهانی زن که کمیسیون جبهه مشارکت ترتیب داده بود برمی گشتم و به شدت نگران تجمع 8 مارس مقابل مجلس بودم. چرا که کمیته هماهنگ کننده را هم دستگیر کرده بودند و در زندان به سر می بردند. موبایلم زنگ زد، از اداره اطلاعات بود، کسی از پشت خط گفت که فردا صبح به آدرسی که می دهد بروم. گفتم: "نمی آیم... اگر احضارم می کنید باید کتبی باشد." دوباره و سه باره زنگ زدند که یک جلسه بحث و گفتگوست و احضار رسمی نیست. آنها حتا گفتند که می توانید نیایید ما نمی خواهیم مسئله قضایی شود...
تا پایان شب فکر کردم ، با همسرم و تعدادی از دوستان هم مشورت کردم، سرانجام فکر کردم بهتر است بعد از تحقیق از درست بودن آدرس و تلفن مورد نظر و اطلاع به خانم عبادی و آقای دادخواه، بروم و خواسته های خودم را به عنوان یک شهروند مطرح کنم. بالاخره رفتم، البته نه ساعت 9 چون مسافر بودم و هزار کار عقب افتاده داشتم. نزدیک ساعت 12 ظهر رسیدم ولی وقتی در بزرگ آهنگی را دیدم ترس برم داشت. برگشتم و به آقای دادخواه تلفن زدم و اطلاع دادم که من در این ساعت دارم وارد این آدرس می شوم. نگهبان در جریان بود و مرا به اتاقی راهنمایی کرد.
سه نفر آمدند. یک نفر در مقابل سه نفر: بحث و گفتگو آغاز شد. در ابتدا خواسته ها و نگرانی هایم را بیان کردم و این که فردا 8 مارس است و گروه هماهنگ کننده مراسم الان در زندان اوین هستند و شما مسئول امنیت هستید بهتر است برای مراسم مجوز بدهید و گروه هماهنگ کننده را آزاد کنید و از نیروی انتظامی بخواهید که مواظب نظم باشد تا یک تجمع آرام برگزار شود. به آنها گفتم ما هم می خواهیم مثل بقیه مردم دنیا روز جهانی زن را در خیابان برگزار کنیم و مطالبات مان را به گوش مردم و مسئولین برسانیم بدون این که کتک بخوریم، بازداشت شویم و... آقایان گفتند نمی توانند، یعنی امسال نمی توانند، چون زمان ندارند و از من خواستند که اطلاعیه ای بدهم و مراسم 8 مارس را لغو کنم.
به آنان گفتم جالب است یک وزارتخانه با این همه پرسنل نمی تواند کاری کند که شب عیدی مراسم 8 مارس برگزار شود و کسی صدمه نخورد، آنوقت از یک نفر که اصلا برگزارکننده مراسم هم نیست می خواهند که برنامه را لغو کند درحالی که کمیته هماهنگ کننده هم در زندان هستند.
آقایان از حرف های من یادداشت بر می داشتند. من هم اجازه خواستم تا از حرف های آنها یادداشت برداری کنم. چون در جلسه بحث و گفتگو می توان یادداشت برداشت (این قسمت ها را که اکنون به نگارش در می آورم از روی یادداشت هایی است که آن موقع برداشته ام).
آقایان گفتند که ما 8 مارس روز جهانی زن را به رسمیت می شناسیم و ایران را نمی توان از جهان جدا ساخت و منزوی کرد. آنها گفتند که به زودی هم این مطلب را اعلام خواهیم کرد و حتا سال آینده اجازه راهپیمایی هم خواهید داشت! ولی امسال چون وقتی نداریم از شما کمک می خواهیم و هر سالنی را که شما بخواهید در اختیارتان قرار می دهیم تا مراسم 8 مارس را برگزار کنید.
گفتم من امسال جزو گروه هماهنگ کننده نیستم ولی پارسال هم که جزو کمیته برگزارکننده برنامه 8 مارس در پارک دانشجو بودم تلفنی مرا احضار کردید (که البته نیامدم) و همین پیشنهاد را دادید که آ« موقع هم نپذیرفتم و جالب است که شما درست در روز 8 مارس یادتان می افتد که روز جهانی زن را به رسمیت بشناسید و سالن در اختیار ما قرار بدهید، بعد هم شرکت کنندگان در تجمع های مسالمت آمیز را مورد ضرب و شتم قرار می دهید و دستگیر می کنید. جالب تر اینکه هر سال هم می بینید از سال قبل مردم بیشتری شرکت می کنند.
آقایان نظرشان این بود که ما ضرب و شتم نکرده ایم و اصلا این گونه رفتارها را قبول نداریم ولی مدیریت مان ضعیف است، همان طور که مدیریت شما هم ضعیف است!! آنها گفتند شما نباید همه چیز را به حساب ما بگذارید. اما در میان این گفتگوی چند ساعته، بخش اعظم بحث در مورد کمپین یک میلیون امضاء بود. من توضیحات مبسوطی در این مورد دادم و گفتم که کمپین یک میلیون امضاء فقط برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان است که این کار را از طریق رشد آگاهی های عمومی و جمع آوری یک میلیون امضاء انجام می دهد و وظیفه دیگری را برعهده ندارد از این رو اعضای این کمپین نمی توانند برای برگزاری مراسم 8 مارس یا لغو آن یا حمایت از حرکت های دیگر اقدامی بکنند چون برنامه و چارچوب کار این کمپین کاملا مشخص است. در این میان توضیح دادم که بسیاری از کسانی که بیانیه کمپین را امضاء کرده اند اصلا اطلاع ندارند که 8 مارس چیست، بنابراین ما در کمپین یک میلیون امضاء فقط در چارچوب بیانیه مشترک مان حرکت می کنیم. از این رو نه من و نه هیچ کس دیگری حق ندارد از طرف کمپین خارج از محدوده مطالبات مشخص کمپین صحبت کند یا بیانیه ای صادر کند.
آقایان اعلام کردند که اهداف کمپین را قبول دارند و اگر قوانین تغییر کند، دختران آنها هم از مزایای آن بهرمند خواهند شد، ولی با شیوه های عمل کمپین مخالف بودند. پس از ساعت ها بحث و گفتگو در مورد مزایای شیوه های عمل کمپین، سرانجام گفتند که عده ای از اعضای کمپین سالم فکر نمی کنند و شما باید خط تان را از آنان جدا کنید؟! که طبیعی است با مثال های ملموس تا جایی که بضاعت و توان ام اجازه داد اتفاقا از این امتیاز کمپین (کثرت عقاید و آراء) دفاع کردم و توضیح دادم که هر کس با هر عقیده و تفکری می تواند عضو کمپین باشد ولی حول مطالبات مشترک مان در جزوه حقوقی کمپین به روشنی ترسیم شده باید تلاش کند، حتا از خودم به عنوان یک هوادار محیط زیست که مخالف انرژی هسته ای و غنی سازی اورانیوم هستم و آن را حق مسلم هیچ کشوری نمی دانم مثال آوردم و تاکید کردم که در این زمینه عقیده ی شخصی من در ارتباط با انرپی هسته ای هیچ ارتباطی با کمپین یک میلیون امضاء ندارد و به خودم مربوط می شود و جزو مطالبات ما در کمپین یک میلیون امضاء نیست.
مسئله سومی که مطرح کردند تامین اعتبار هزینه های کمپین بود البته من به آنها حق دادم که باور نکنند یک طرح به این عظمت بدون دریافت بودجه و کمک مالی از سازمان های دولتی یا بین المللی بتواند به این خوبی و گستردگی پیش برود چون تاکنون چنین چیزی سابقه نداشته و اتفاقا این حرکت درس بزرگی برای تلاشگران جامعه مدنی است که می توان بدون چشم داشت از منابع دولتی یا بین المللی، فقط روی کمک های مردم برای بهبود شرایط شان حساب کرد. به ماموران گفتم که چقدر زیباست وقتی شما می بینید که خود مردم، امکانات شخصی شان را داوطلبانه در اختیار کمپین قرار می دهند و ما خانه به خانه و کوچه به کوچه پیش می رویم.
آنها در برابر این توضیحات من سئوال کردند که چه کسانی امکانات خود را در اختیار کمپین قرار می دهند و من هم خوشبختانه با سربلندی توانستم خودم را به عنوان یکی از صدها کمک کننده معرفی کنم.
در پایان ضمن اینکه وظیفه خودم می دانم به عنوان عضو کمپین، مطالب را به اطلاع اعضای کمپین برسانم، می خواهم توجه دوستان را به حفظ استقلال کمپین حتا در مقابل تهدیدها و تطمیع ها جلب کنم که: امید و باورمان را تقویت کنیم، هر کس با هر تفکر و اندیشه ای حول مطالبات مشخص این حرکت جمعی به خانواده بزرگ کمپین می پیوندد و در راستای پیشبرد اهداف تعریف شده، هر چقدر که بخواهد می تواند به رشد آگاهی های عمومی و جمع آوری امضاء کمک کند و رشد آگاهی های عمومی نه تنها با آموزش چهره به چهره و گروهی است بلکه ظرفیت سازی در سازمان های غیردولتی و دولتی، مجلس و سایر نهادهای حکومتی هم می تواند شامل بشود؛ هرچند شیوه حرکت ما از پایین به بالاست یعنی ما عمیقا معتقدیم تغییری پایدار است که ریشه در بطن جامعه داشته باشد.
No comments:
Post a Comment